11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 گریزی نیست از کوی تو ای دوست چسان برگردم از کوی تو ای دوست

2 مرا در حلقۀ زلف تو افکند فریب چشم جادوی تو ای دوست

3 فشاندی زلف مشکین را و پُر شد مشام جانم از بوی تو ای دوست

4 بکن چندان که خواهی جور بر من نمیرنجم من از خوی تو ای دوست

1 بغیر از باده داروی طرب چیست بیا ساقی تعلّل را سبب چیست

2 به می ده هرچه داری تا بدانی به گیتی حاصل رنج و تعب چیست

3 گره بگشا ز ابرو چون زدی تیر به صید بسمل این قهر و غضب چیست؟

4 که خواند از نقش موجودات حرفی که میداند که چندین بوالعجب چیست؟

1 از آتش دل آهم تا روی پوش برداشت سیلاب اشک چشمم چون دیگ جوش برداشت

2 عیبش نمی توان کرد چون دردمند عشقی از صبر عاجز آمد از دل خروش برداشت

3 باری که پشت گردون از هیبتش دوتا شد آن را به دوش مستی بی تاب و توش برداشت

4 افغان ز ‌چشم ساقی کان ترک بی مروت هم رخت عقل دزدید هم نقد هوش برداشت

1 مطرب دلم ز پرده به در میرود بگو ساقی بیا که آتش عشقم به جان گرفت

2 دیدی دلا که شعلۀ جوالاهه فراق مانند نقطه عاقبتم در میان گرفت

3 از بس که سوخت کوکب بختم در آسمان ظلمت فضای خانه کرّوبیان گرفت

4 خوبان به مهر دلشدگان را کنند اسیر کِی مُلک دل به قوّت بازو توان گرفت

1 هرکه خو با دلبر ترسا گرفت در خرابات مغان مأوا گرفت

2 هرکه چون مجنون به لیلی داد دل پوست پوشید و ره صحرا گرفت

3 ناوک مژگان آن ابرو کمان چون روان در عضو عضوم جا گرفت

4 ذزِه را خورشید رخشان در کنار گر گرفت از همّت والا گرفت

1 بر زلف تو تا باد صبا را گذر افتاد بس نافۀ چین بر سر هر رهگذر افتاد

2 بس یوسف دل دید در آن چاه زنخدان دیوانه دلم بر سَر آنان به سر افتاد

3 ما را ز سر زلف تو این شیوه خوش آمد کاشفته چو ما بر سر و پای تو در افتاد

4 یک حلقه از آن زلف گره گیر گشودند صد عُقده به کار من بی پا و سر افتاد

1 صبا از زلف مُشکین عُقده وا کرد مرا سرگشته چون باد صبا کرد

2 بنازم طعنۀ بیگانگان را که آخر با تو ما را آشنا کرد

3 کنون آن شاخ مرجان را توان یافت که در خون مردم چشمم شنا کرد

4 قیامت قامت من تا به پا خاست قیامتها از آن قامت به پا کرد

1 نسیم صبحگاهی چون شمیم زلف یارآرد دل مجروح مارا مرهم ازمُشک تَتار آرد

2 نشیند بر کنار جوی دایم مردم چشمم به امیدی که روزی سرو قدی در کنار آرد

3 دلا از خود مشو نومید اگر اشک روان داری که چون آبی به خاکی ریختی تخمی به بار آرد

4 چمن آرای قدرت پرورد صد خار در گلشن که روزی گلبنی را غنچه ای از شاخ خار آرد

1 تا جام باده بر لب ساقی گذر نکرد مِی خواره را ز راز نهان با خبر نکرد

2 پرهیز چون کنیم که پیکان غمزه ات وقتی ز جان گذشت که دل را خبر نکرد

3 با آتشی که شمع به کانون سینه داشت روشن نکرد محفل اگر ترک سَر نکرد

4 هرگز به دار ملک حقیقت نبرد راه هر کو به شاهراه طریقت سفر نکرد

1 دل دیوانه زان پیوسته خو با کودکان دارد که کودک جیب و دامن پر ز سنگ امتحان دارد

2 دلم با حلقۀ زلفت گرفته آنچنان الفت که چون مرغ شکسته بیضه رَم از آشیان دارد

3 مرا ای ناخدا بگذار در غرقاب حیرانی ندارد عقل من باور که این دریا کران دارد

4 غرور حسن کِی فرصت دهد تا ماه من داند که در کوی ملامت عاشقی بی خانمان دارد

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.