فکندم رخت در میخانۀ عشق از غبار همدانی غزل 49
1. فکندم رخت در میخانۀ عشق
کشیدم دُردی از پیمانۀ عشق
...
1. فکندم رخت در میخانۀ عشق
کشیدم دُردی از پیمانۀ عشق
...
1. برآنم که گر جامی آرم به چنگ
زنم سنگ بر شیشۀ نام و ننگ
...
1. مه من سر برآر از برج محمل
که شب تار است و گم شد راه منزل
...
1. تا پر نشد ز بوی محبت دماغ دل
چون لاله پرده برنگرفتم ز داغ دل
...
1. ای غمت سرمایۀ سودای دل
شد زیان و سود تو یغمای دل
...
1. هرکه بیند عکس ساقی را به جام
از می تلخش نگردد تلخ کام
...
1. در بند هرچه در دو جهان هست نیستم
در حیرتم که اینهمه مفتون کیستم
...
1. نه چنان ز عشق بیمار وز هجر مستمندم
که توان قیاس کردن که چقدر دردمندم
...
1. ز جورت بس که شبها ناله چون مرغ سحر کردم
ز بیداد تو مرغان سحر را با خبر کردم
...
1. من از میخانه زان رو ناگزیرم
که جز می نیست آبی در خمیرم
...
1. زان خاک که با خون دل آمیخته دارم
کوهی به سر از دست غمت بیخته دارم
...
1. ساقی بیار جامی کز چشم اشکبارم
خاطر خوشست امروز برطرف جویبارم
...