11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 بجز رویت نخواهم رو به روی دیگری آرم بجز گوش تو با گوشی سخن گفتن نمی آرم

2 منت ای ماه دوهفته چو مام بچه گم کرده همی از خویش و بیگانه ز هر سویی طلبکارم

3 ز خود خالی شدم چون نِی ز تو پر شد رگ و هم پی نظر کن کز دم عشقت چنان زیر و بمی دارم

4 ز هجر و وصل آن دلبر کدامین گفتنم خوشتر به وصلش بیم هجر او به هجرش شوق دیدارم

1 ساقیا خیز که من نیز برآن برخیزم که به جامی ز سر جان و جهان برخیزم

2 خرم آنروز که دیوانه وش اندر طلبت با دو صد سلسله از اشک روان برخیزم

3 اگرم باد صبا بوی تو آرد به مشام شمع سان رقص کنان از سر جان بخیزم

4 وه که سودای تو نگذاشت به بازار جهان فارغم تا ز سر سود و زیان برخیزم

1 ساقی بیار باده وزین جنس آتشم پروانه وش بسوز کزین سوز سرخوشم

2 مستی دهد به یاد لبت اشک لاله رنگ چندان که از ایاق تو صهبای بی غشم

3 از جام دهر جرعۀ مِی کس نمی خورد جز من که با هوای تو زین باده میچشم

4 جانم بسوخت شعلۀ عشق بتان چو شمع از دست پایداری جسم بلاکشم

1 در قمار عشق جانان باخت می‌خواهد دلم هرچه غیر از اوست با او تاخت می‌خواهد دلم

2 فارغم من در قمار عشق از سود و زیان با حریف خویش برد و باخت می‌خواهد دلم

3 می‌شناسم آشنایان را ولی با عاشقان آن که جانان را ز جان نشناخت می‌خواهد دلم

1 فریاد که آتش نهانم افتاد به مغز استخوانم

2 سوز دل و آتش درونم افکنده شرر به خانمانم

3 چون زورق اگر روم به دریا هست آتش و آه بادبانم

4 چون آتش اوفتاده در آب آوازۀ مرگ شده فغانم

1 گرچه سخت افتاده در دام طبیعت مرغ جانم هرگز از خاطر نخواهد شد هوای آشیانم

2 رهروان کوی جانان را ز رحمت باز گویید کای رفیقان من هم آخر مردم این کاروانم

3 حالیا معذورم از رفتن که چندی مصلحت را یا به تاری بسته پایم یا به خاری خسته جانم

4 غوطه در دریای حیرت میزنم کاخر ز رحمت یا خدا یا ناخدا بندد به کشتی بادبانم

1 تا به زلف تو تاب می‌بینم خویش را در طناب می‌بینم

2 دم به دم از هجوم لشکر عشق ملک دل را خراب می‌بینم

3 بس که از تشنگی روانم سوخت هرچه می‌بینم آب می‌بینم

4 بر سر موج بحر ناکامی خویشتن را حباب می‌بینم

1 ساقیا می ده که تا ما عاقلیم در فنون عشقبازی جاهلیم

2 بسکه غافل خفته وقت کشت و کار گاه محصول است و ما بیحاصلیم

3 لذت هستی به مستی حاصل است ما به کلی زین دو معنی غافلیم

4 بر امید زخم دیگر زنده ایم ورنه از زخم نخستین بسملیم

1 ما از دل و دین در ره دلدار گذشتیم از هر دو جهان در طلب یار گذشتیم

2 گاهی به ره صومعه سرمست دویدیم گاهی ز در میکده هشیار گذشتیم

3 هرچند در این دایره چون نقطه مقیمیم زین مرکز آلوده چو پرگار گذشتیم

4 مقصود نشد حاصل هرجا که دویدیم از آرزوی خویش به ناچار گذشتیم

1 تا نکند درد رخنه در دل انسان راه نیابد در او محبت جانان

2 تا نزنی عقده بر سلاسل گیسو جمع نبینی دل هزار پریشان

3 شرم کن آخر ز توبه های شکسته چند نخواهی شدن ز توبه پشیمان

4 صبح منوّر چگونه چهره گشاید تا نرسانی شب سیاه به پایان

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.