11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
خانه / آثار غبار همدانی / غزلیات غبار همدانی

غزلیات غبار همدانی

1 چشم اگر پوشی ز کار خویشتن لطف ها بینی ز یار خویشتن

2 غربت مردم به شهر مردم است من غریبم در دیار خویشتن

3 دوش در بزمی که بودی با رقیب آزمودم اعتبار خویشتن

4 بار سنگین است جان در راه دوست ما سبک کردیم بار خویشتن

1 از کوی نیک نامی باید قدم کشیدن یا خط عاشقی را بر سر قلم کشیدن

2 گر او جفا پسندد بر عاشقان مسکین ما نیز می پسندیم از وی ستم کشیدن

3 ابرو کمانم ار تیر بر قصد جان گشاید دلکشتر آید از وی ابرو بهم کشیدن

4 واعظ برو که ما خود از توبه کردیم در کفر عشق رسم است دم از بدم کشیدن

1 ساقی قدحی پر کن مطرب به دفی کف زن در پیش سپاه غم با خیل طرب صف زن

2 تا چند ز غم گردن در سلسله ها داری چنگی پی آزادی بر سلسله دف زن

3 تا در خم گردونی زین راز نه ای آگه جهدی بکن و سنگی بر این خم اجوف زن

4 با این خر لنگ ای دل این راه نگردد طی یا پای به دامن کش یا بانگ به رفرف زن

1 هان ای مُغَنّی صبح شد برخیز و چنگی ساز کن ناخن براندامش بزن وز خواب چشمش باز کن

2 برخاست مرغ صبح خوان برداشت نوبت را فغان از خواب مستی خیز هان برگ صبوحی ساز کن

3 ساقی بهنگام صبوح آن جام راحت بخش را پیش آر از دوران نوح انجام را آغاز کن

4 همچون مسیحا رخت خود بر گردۀ گردون بنه وین زنگ پر آهنگ را از گردن خر باز کن

1 با خویشتن فتاد مگر باز کار من کآشفته شد چون طالع من روزگار من

2 زاهد کنون که پند تو در من اثر نکرد پرهیز کن که در تو نیفتد شرار من

3 آهسته ساربان که زپای اوفتاده است در زیر بار غم شتر راهوار من ‌

4 روزی شود ز دام غمم مرغ دل خلاص کز یکدگر گسسته شود پود و تار من

1 ای مزرع مهر تو دل من وی تخم غم تو در گِل من

2 یک عمر ز کشت و کار این دشت شد تخم غم تو حاصل من

3 بس غوطه زدم به بحر حیرت تا کوی تو گشت ساحل من

4 از داغ دلم نگردی آگه تا لاله بروید از گل من

1 از تغافل ساقی سرمست بی پروای من خون دل ریزد بجای باده در مینای من

2 مفلسان را گر مِی و مطرب نباشد گو مباش سینۀ من بربط من اشک من صهبای من

3 صد هزاران سرو را پامال خاک ره کند چون خِرامد در چمن سرو سهی بالای من

4 ساقیا صاف ار نداری دُردِئی کز تاب دود خون دل پالوده دارد چشم خون پالای من

1 ای عهد شکسته و جفا کرده ما را به فراق مبتلا کرده

2 ای داده به دست مدعی دامان پیراهن صبر من قبا کرده

3 بیگانه ز خویش آشنا گشته بیگانه به خویش آشنا کرده

4 از غارت مُلک دل نمیترسی ای تاخت به خانۀ خدا کرده

1 خم می افلاک و جامش آفتاب و ارض عالم میکده عشق را مِی میشمار و عاشقان را میزده

2 آینۀ عالم چو خالی از بت موزون ماست مؤمنم میخوان اگر خوانم جهان را بتکده

3 ثبت شد تا نام من در دفتر عشّاق او غیرت زردشتیم دارد بدل آتشکده

4 کیست آن کو خورده از صهبای عشق آن صنم آتشی در خانمان و دین و ایمان نازده

1 دیدار دن گر ایلده جانان مضایقه جانانه دن من ایلمرم جان مضایقه

2 اوراق عمری گل کیمی تکدم ایاغنه یا خماقدن تیده نرگس فتان مضایقه

3 رحم ایلد بوسینه مجروحه قاشلرن یا من دن اینده ناوک مژگان مضایقه

4 من پیر یار لی صیدم و صیاد شوخ چشم من دن ایدو بده خنجر برّان مضایقه

آثار غبار همدانی

11 اثر از غزلیات غبار همدانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات غبار همدانی شعر مورد نظر پیدا کنید.