33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قصاب کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قصاب کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار قصاب کاشانی

1 از تو در خاطر هر ذره تمنایی هست به هر آیینه ز حسن تو تماشایی هست

2 هر نسیمی ز تو مجنون بیابان‌گردی است وز تو در دامن هر بادیه شیدایی هست

3 نیست شوق تو به اندازه هر حوصله‌ای ور نه این باده نهان در همه مینایی هست

4 آن عزیزی تو که کونین به بیع غم توست واله حسن تو هر گوشه زلیخایی هست

1 بس ‌که بر جانم ز مژگانت خدنگ افتاده است وسعتی خواهم که بر دل کار تنگ افتاده است

2 تا تو با این آب و رنگ آهنگ گلشن کرده‌ای گل ز شرم عارضت از آب و رنگ افتاده است

3 عطر سنبل بلبلان را گرم افغان کرده است تار زلفت تا گلستان را به چنگ افتاده است

4 یک دل مجروح با چندین غم او چون کند میهمان بسیار و ما را خانه تنگ افتاده است

1 برده دل از من پری‌رویی نمی‌گویم که کیست شوخ چشمی طفل بدخویی نمی‌گویم که کیست

2 داده از زهر آب، بی رحمی، فرنگی زاده‌ای بهر قتلم تیغ ابرویی نمی‌گویم که کیست

3 همچو خال گوشه چشمش دلم افتاده است در قفای طرفه آهویی نمی گویم که کیست

4 تا به صبح امشب دماغم را پریشان کرده بود عطر زلف عنبرین بویی نمی‌گویم که کیست

1 دیده خون‌بار ما چون گشت گریان مفت ماست دانه‌ای افشانده در خاکیم باران مفت ماست

2 نشکفد تا غنچه در گلزار نتوان برد فیض هرکه چون گل پاره می‌سازد گریبان مفت ماست

3 نیست نفعی جز ضرر در آشنایی‌های خلق رو ز ما هرچند گردانند یاران مفت ماست

4 ما که تن دادیم در صحرا دگر معموره چیست گر شود آفاق سرتاسر بیابان مفت ماست

1 عالمی را سوختی از جلوه ای رعنا بس است بردی از حد ناز ای بی‌رحم استغنا بس است

2 ز انتظار ضربت تیغ تو مردن تا به کی چند ای قاتل کنی امروز را فردا بس است

3 دیگری را در میان زنّار ای بدخود مبند چون مرا کردی در این بتخانه پابرجا بس است

4 دیگری را در گرفتاری شریک ما مکن مدعا گر شهرت حسن است یک رسوا بس است

1 از لبش گفتار و گفتار از دهن نازک‌تر است گرچه لعلش نازک است اما سخن نازک‌تر است

2 می‌شود مدهوش عطرش هر نفس دل چون کنم وصف خالش را که از مشک ختن نازک‌تر است

3 گر شود از شیشه شبنم جراحت دور نیست پشت پای او که از برگ سمن نازک‌تر است

4 از نگاه من غبارآلود می‌گردد دلش خاطرش در زیر چندین پیرهن نازک‌تر است

1 نخلی است روزگار و مرا تیشه شیشه است خارا است دهر و در دلم اندیشه شیشه است

2 ناخن به دل شکستم و غم ره به در نیافت سنگ است بیستون و مرا تیشه شیشه است

3 دارد خطر ز جنبش مژگان دو دیده‌ام آبی که مانده است در این بیشه شیشه است

4 کو دل‌گرفته‌ای که بگرییم ساعتی خالی دلی که می‌کند اندیشه شیشه است

1 خاک رخسارش که دل در پیچ و تاب انداخته است صد چو من شوریده را در اضطراب انداخته است

2 هندوی آتش‌پرستی کافر عاشق‌کشی کرده عریان خویش را بر آفتاب انداخته است

3 عارضش آورده از خط گرده‌ای بر روی کار از نو آشوبی به دل‌های خراب انداخته است

4 خال لب را کاتب تقدیر در تحریر صنع نقطه‌ای بر روی خط انتخاب انداخته است

1 چرخ از آن روزی که سرگردانی خود دیده است راستی با دشمن و با دوست کین ورزیده است

2 پیش چشم اهل استغنا دو روزی بیش نیست دستگاهی را که نه افلاک بر خود چیده است

3 سربلندی‌ها در آواز سبکباری بود نیست بیجا سرو اگر بر خویشتن بالیده است

4 تا به روز حشر در زندان اسیر بند باد گردنی کز طوق فرمان تو سر پیچیده است

1 آخر آن وحشی نگه بر دل ره تدبیر بست ای شوم قربان این آهو که ره بر شیر بست

2 زد به جانم ناوکی یعنی که مطلب حاصل است نامه ما را جواب آن جنگجو بر تیر بست

3 حلقه هر تار مویش مطلبی سازد روا زلف او در عدل چون نوشیروان زنجیر بست

4 می‌شود از بس پشیمان زود آن بدخو دلم شد پر از خون تا به قتلم در میان شمشیر بست

آثار قصاب کاشانی

33 اثر از غزلیات در دیوان اشعار قصاب کاشانی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار قصاب کاشانی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی