به نوعی گرم رفت از سینه از قصاب کاشانی غزل 179
1. به نوعی گرم رفت از سینه بیرون تیر مژگانش
که گل چون شعله سر خواهد زد از خاک شهیدانش
...
1. به نوعی گرم رفت از سینه بیرون تیر مژگانش
که گل چون شعله سر خواهد زد از خاک شهیدانش
...
1. کنی گر رو به صحرا روی صحرا میشود آتش
بشویی گر به دریا روی، دریا میشود آتش
...
1. ای دل همیشه طالب دیدار یار باش
آیینه گرد و بر رخش امیدوار باش
...
1. قانع دلا به خشک و تر روزگار باش
آسودهخاطر از خطر روزگار باش
...
1. مهی دارم که هرگه پرده بردارد ز رخسارش
رود خورشید در زیر نقاب از شرم دیدارش
...
1. به پاسبانی یک قطره آب گوهر خویش
به هر دو دست نگهدار چون صدف سر خویش
...
1. ماییم و درد و داغ دل بیقرار خویش
واماندهایم در همه کاری به کار خویش
...
1. هزار حیف کزین عمر پنجروزه خویش
نیافتیم که ما را چه خواهد آمد پیش
...
1. صدای بال جبریل است آواز پر تیرش
چراغ خانه دلها است عکس برق شمشیرش
...
1. بدان قرار که تن را بود به جان اخلاص
به خاک پای تو ما را است آنچنان اخلاص
...
1. عشق آمد و مرا ز الم میکند خلاص
شوق غم توام ز ستم میکند خلاص
...
1. میکند بیگنهام هر نفس آن یار قصاص
شکر لله که دلم دید ز دیدار قصاص
...