در دل خیال یار بسی جلوه از قصاب کاشانی غزل 144
1. در دل خیال یار بسی جلوه میکند
طاووس قدس در قفسی جلوه میکند
...
1. در دل خیال یار بسی جلوه میکند
طاووس قدس در قفسی جلوه میکند
...
1. آن کس که شبی دیده بیدار ندارد
راهی به سراپرده اسرار ندارد
...
1. ز من دل برده دلداری که از اهل وفا رنجد
نماید صلح با بیگانه و از آشنا رنجد
...
1. چون شامِ قدر بر همه مستور میشود
زین روی پای تا به سرش نور میشود
...
1. هر دل که تیر غمزه او را هدف شود
باران ابر رحمت حق را صدف شود
...
1. سوختم از هجر تا جانان به فریادم رسد
ساختم با درد تا درمان به فریادم رسد
...
1. خوبرویان چون سپاه غمزه را رو میدهند
منصب شمشیر داری را به ابرو میدهند
...
1. نه همین زآتش عشقت دل و جان میسوزد
عشق روی تو به آنی دو جهان میسوزد
...
1. عشقبازان جمله گلچین گلستان تواند
گلرخان خار سر دیوار بستان تواند
...
1. به چشم عبرت اوضاع جهان گر، دیدنی دارد
به روز خویشتن چون صبح هم خندیدنی دارد
...
1. ای تیغ غمزه تو به وقت غضب لذیذ
هنگامه غم تو به وقت طرب لذیذ
...
1. پس از دیدار قاصد چون فتادم دیده بر کاغذ
شد افشان بس که اشک حسرتم پاشیده بر کاغذ
...