خواهم که دگر سخن به پیغاره از غالب دهلوی رباعی 85
1. خواهم که دگر سخن به پیغاره نم
تا جان ستم رسیده را چاره کنم
...
1. خواهم که دگر سخن به پیغاره نم
تا جان ستم رسیده را چاره کنم
...
1. شرطست که بهر ضبط آداب و رسوم
خیزد بعد از نبی امام معصوم
...
1. در عهد تو و منست در هفت اقلیم
برخاستن امید و خون گشتن بیم
...
1. تا میکش و جوهر دو سخنور داریم
شأن دگر و شوکت دیگر داریم
...
1. زین سان که همیشه در روانی ماییم
سرچشمه راز آسمانی ماییم
...
1. نازم به نشاط این چنین برگشتن
رمزیست نهفته اندرین برگشتن
...
1. شرطست به دهر در مظفر گشتن
اسباب دلاوری میسر گشتن
...
1. غالب چو ز دامگه بدر جستم من
آخر ز چه بود این همه برگشتن
...
1. بر قول تو اعتماد نتوان کردن
خود را به گزاف شاد نتوان کردن
...
1. هر چند توان بی سر و سامان بودن
بازیچه خوی زشت نتوان بودن
...
1. ای تیره زمین که بوده ای بستر من
هر خاک که با تست همه بر سر من
...
1. راهی ست ز عبد تا حضور الله
خواهی تو درازگیر و خواهی کوتاه
...