1 عمریست که در خم خمارم ساقی تاب تف تشنگی نیارم ساقی
2 بگشا سر مشک و در گلویم سر ده سائل به کفم قدح ندارم ساقی
1 شرطست به دهر در مظفر گشتن اسباب دلاوری میسر گشتن
2 جامی ز شراب ارغوانی باید آن را که بود هوای خاور گشتن
1 گردیدن زاهدان به جنت گستاخ وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
2 چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه ماند به بهایم و علفزار فراخ
1 غالب به گهر ز دوده زاد شمم زان رو به صفای دم تیغ ست دمم
2 چون رفت سپهبدی زدم چنگ به شعر شد تیر شکسته نیاکان قلمم
1 ای داده به باد عمر در لهو و فسوس زنهار مشو ز زحمت حق مأیوس
2 هشدار کز آتش جهنم حق را تهذیب غرض بود نه تعذیب نفوس
1 در کلبه من اگر غباری بینی پیچیده به خویش همچو ماری بینی
2 تنگ ست چنان که دایم از صحن سرای از جرم فلک ستاره واری بینی
1 غالب غم روزگار و بارش نکشد وز حور بهشت انتظارش نکشد
2 دارد تن و تن ز درد زارش نکند دارد دل و دل به هیچ کارش نکشد
1 شاها هر چند وایه جوی آمده ام دانی که چه مایه نغزگوی آمده ام
2 رنگم که بهار را به روی آمده ام آبم که محیط را به جوی آمده ام
1 این نامه که راحت دل ریش آورد سرمایه آبروی درویش آورد
2 در هر بن مو دمید جانی یعنی سامان نثار خویش با خویش آورد
1 امروز که روز عید نوروز بود روزی فرخنده و دل افروز بود
2 هر عیش و نشاطی که درین روز بود هر روز ترا ز بخت فیروز بود