1 ای کرده به آرایش گفتار بسیچ در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ
2 عالم که تو چیز دیگرش می دانی ذاتی ست بسیط منبسط دیگر هیچ
1 گردیدن زاهدان به جنت گستاخ وین دست درازی به ثمر شاخ به شاخ
2 چون نیک نظر کنی ز روی تشبیه ماند به بهایم و علفزار فراخ
1 سر تا سر دهر عشرتستان تو باد صد رنگ گل طرب به دامان تو باد
2 عید است و بهار خرمی ها دارد جان من و صد چو من به قربان تو باد
1 غالب هر پرده ای نوایی دارد هر گوشه ای از دهر فضایی دارد
2 برچید به پست از دماغم یکسر بنگاله شگرف آب و هوایی دارد
1 بادست غم آن باد که حاصل ببرد آب رخ هوشمند و غافل ببرد
2 بگذاشته ام خمی ز صهبا به پسر کش انده مرگ پدر از دل ببرد
1 این نامه که راحت دل ریش آورد سرمایه آبروی درویش آورد
2 در هر بن مو دمید جانی یعنی سامان نثار خویش با خویش آورد
1 وقت ست که آسمان موجه نازد مهر آینه پیش رخ نهد مه نازد
2 این خود شرف دگر بود نیست عجب گر مهر به پابوس شهنشه نازد
1 گیرم که ز دهر رسم غم برخیزد غمهای گذشته چون به هم برخیزد
2 مشکل که دهید داد ناکامی ما هر چند که فرجام ستم برخیزد
1 گر گرد ز گنج گهری برخیزد مپسند که دود از جگری برخیزد
2 منت نتوان نهاد بر کدیه گران بنشین که به خدمت دگری برخیزد
1 ای آن که هما اسیر دامت باشد صاف می خسروی به جامت باشد
2 تسبیح به هر اسم الهی که بود آغاز ز ابتدای نامت باشد