1 ای کرده به آرایش گفتار بسیچ در زلف سخن گشوده راه خم و پیچ
2 عالم که تو چیز دیگرش می دانی ذاتی ست بسیط منبسط دیگر هیچ
1 قانع نیم ار بهشت نیزم بخشند از بخشش خاص تا چه چیزم بخشند
2 امید که صرف رونمای تو شود جانی که به روز رستخیزم بخشند
1 هر کس ز حقیقت خبری داشته است بر خاک ره عجز سری داشته است
2 زاهد ز خدا ارم به دعوی طلبد شداد همانا پسری داشته است
1 ای آن که به دهر نام تو شاهرخ است پیوسته ترا به حضرت شاه رخ است
2 نازد به تو شه که باشد اندر شطرنج امید ظفر قوی چو با شاه رخ است
1 گر دل ز شرر زدوده باشم خود را ور بر دم تیغ سوده باشم خود را
2 حاشا که ز تو ربوده باشم خود را با خوی تو آزموده باشم خود را
1 این رسم که بخشیده شاهی هر سال آید به کفم ز جواجه تاشان به سؤال
2 ماناست بدان که هر چه افشاند ابر از شاخ رسد به سبزه پای نهال
1 هر چند خرد ز تاب می پست شود وز ضعف خرد وهم قویدست شود
2 هر کس که خرد دارد ازین جوهر ناب آن مایه چرا خورد که بدمست شود؟
1 ای آن که به راه کعبه رویی داری نازم که گزیده آرزویی داری
2 زین گونه که تند می خرامی دانم در خانه زن ستیزه خویی داری
1 بینایی چشم مهر و ماهست این خواب پیرایه پیکر نگاهست این خواب
2 بر صحت ذات شه گواهست این خواب بیداری بخت پادشاهست این خواب
1 تا چند به هنگامه سلامت باشی تا چند ستمکش اقامت باشی
2 گفتی که نباشد شب غم را سحری حیفست که منکر قیامت باشی