1 در عهد تو و منست در هفت اقلیم برخاستن امید و خون گشتن بیم
2 از جلوه چه ماند تا بسازند بهشت از شعله چه ماند تا بتابند جحیم
1 آن مرد که زن گرفت دانا نبود از غصه فراغتش همانا نبود
2 دارد به جهان خانه و زن نیست درو نازم به خدا چرا توانا نبود؟
1 زانجا که دلم به وهم در بند نبود با هیچ علاقه سخت پیوند نبود
2 مقصود من از کعبه و آهنگ سفر جز ترک دیار و زن و فرزند نبود
1 غالب چو ز دامگه بدر جستم من آخر ز چه بود این همه برگشتن
2 باید که کنم هزار نفرین بر خویش لیکن به زبان جاده راه وطن
1 خوشتر بود آب سوهن از قند و نبات با وی چه سخن ز نیل و جیحون و فرات
2 این پاره عالمی که هندش نامند گویی ظلمات و سوهن ست آب حیات
1 یارب تو کجایی که به ما زر ندهی بی درد خدایی که به ما زر ندهی
2 نی نی نه تو غایبی و نی بی رحمی بی مایه چو مایی که به ما زر ندهی
1 بر دل ز دو دیده فتح بابست این خواب باران امید را سحابست این خواب
2 زنهار گمان مبر که خوابست این خواب تعبیر ولای بوترابست این خواب
1 آن را که عطیه ازل در نظرست هر چند بلا بیش طرب بیشترست
2 فرق ست میان من و صنعان در کفر بخشش دگر و مزد عبادت دگرست
1 نازم به نشاط این چنین برگشتن رمزیست نهفته اندرین برگشتن
2 سرمایه نازش ست و پیرایه حسن برگشتن مژگان بود این برگشتن
1 منصور غمش ز نکته چینان چه بود؟ در راست خطر ز همنشینان چه بود؟
2 چون عاقبت یگانه بینان دارست دریاب که انجام دوبینان چه بود