1 کس را نبود رخی بدین سان که تراست پاکیزه تنی به خوبی جان که تراست
2 گفتی که ز هیچ فتنه پروا نکنم آه از غم چشم بدخویان که تراست
1 اوراق زمانه درنوشتیم و گذشت در فن سخن یگانه گشتیم و گذشت
2 می بود دوای ما به پیری غالب زان نیز به ناکام گذشتیم و گذشت
1 یارب به جهانیان دل خرم ده در دعوی جنت آشتی با هم ده
2 شداد پسر نداشت باغش از تست آن مسکن آدم به بنی آدم ده
1 ای روی تو همچو مهر گیتی افروز وی بخت تو در جهانستانی فیروز
2 حق کرده به روزنامه عمر تو ثبت توقیع توقع هزاران نوروز
1 تا میکش و جوهر دو سخنور داریم شأن دگر و شوکت دیگر داریم
2 در میکده پیریم که میکش از ماست در معرکه تیغیم که جوهر داریم
1 یارب سودی به روزگاران ما را وجه گل و مل به نوبهاران ما را
2 صرف نمک و جو چه قدر خواهد شد گنجینه این صومعه داران ما را
1 غالب آزاده موحد کیشم بر پاکی خویشتن گواه خویشم
2 گفتی به سخن به رفتگان کس نرسد از بازپسین نکته گزاران پیشم
1 آن خسته که در نظر به جز یارش نیست با سود و زیان خویشتن کارش نیست
2 طالب ز طلب رهین آثارش نیست هر چند حنا برگ دهد بارش نیست
1 شب چیست سویدای دل اهل کمال سرمایه ده حسن به زلف و خط و خال
2 معراجی نبی به شب از آن بود که نیست وقتی شایسته تر ز شب بهر وصال
1 آنی تو که شخص مردمی را چشمی سبحان الله چه مایه بینا چشمی
2 البته عجب نیست که باشی بیمار زان رو که به دلبری سراپا چشمی