این رسم که بخشیده شاهی از غالب دهلوی رباعی 73
1. این رسم که بخشیده شاهی هر سال
آید به کفم ز جواجه تاشان به سؤال
...
1. این رسم که بخشیده شاهی هر سال
آید به کفم ز جواجه تاشان به سؤال
...
1. شام آمد و رفت سر به پابوس خیال
بر تخت شهی نشست کاووس خیال
...
1. در عشق بود عرض تمنا مشکل
کاینجاست نفس غرقه به خونابه دل
...
1. آن را که بود درستیی در فرجام
هم محرم خاص آید و هم مرجع عام
...
1. شاها هر چند وایه جوی آمده ام
دانی که چه مایه نغزگوی آمده ام
...
1. هر چند شبی که میهمانش کردم
بر خویش به لابه مهربانش کردم
...
1. رنجورم و می به دهر درمان بودم
نیروی دل و روشنی جان بودم
...
1. در سینه ز غم زخم سنانی دارم
چشم و دل خونابه فشانی دارم
...
1. نی کشته زخم ناوک و شمشیرم
نی خسته ناخن پلنگ و شیرم
...
1. تا کی رمدم شفق تراشد از چشم
هر دم مژه خون به روی پاشد از چشم
...
1. غالب آزاده موحد کیشم
بر پاکی خویشتن گواه خویشم
...
1. غالب به گهر ز دوده زاد شمم
زان رو به صفای دم تیغ ست دمم
...