1 آنم که به پیمانه من ساقی دهر ریزد همه درد و درد و تلخابه زهر
2 بگذر ز سعادت و نحوست که مرا ناهید به غمزه کشت و مریخ به قهر
1 دی دوست به بزم باده ام خواند به ناز وانگه ورق مهر بگرداند به ناز
2 چشم من و عارضی که افروخت به می دست من و دامنی که افشاند به ناز
1 خوابی که بود نشان بخت فیروز دیده ست به روز شاه گیتی افروز
2 فیض دم صبح تا چه بالیدن داشت کز صبح به شه رسید در نیمه روز
1 ای روی تو همچو مهر گیتی افروز وی بخت تو در جهانستانی فیروز
2 حق کرده به روزنامه عمر تو ثبت توقیع توقع هزاران نوروز
1 چون درد ته پیاله باقی ست هنوز شادم که بهار لاله باقی ست هنوز
2 در کیش توکل غم فردا کفرست یکروزه می دو ساله باقی ست هنوز
1 ای داده به باد عمر در لهو و فسوس زنهار مشو ز زحمت حق مأیوس
2 هشدار کز آتش جهنم حق را تهذیب غرض بود نه تعذیب نفوس
1 ای آن که دهی مایه کم و خواهش بیش آن روز که وقت بازپرس آید پیش
2 بگذار مرا که من خیالی دارم با حسرت عیشهای ناکرده خویش
1 زین موی که بر میان تست ای بدکیش باشدت کمرت خجل ز بی برگی خویش
2 آمیزش موی با میانی که تراست همسایگی توانگرست و درویش
1 در بزم نشاط خستگان را چه نشاط از عربده پای بستگان را چه نشاط
2 گر ابر شراب ناب بارد غالب ما جام و سبوشکستگان را چه نشاط
1 در باغ مراد ما ز بیداد تگرگ نی نخل به جای ماند نی شاخ نه برگ
2 چون خانه خرابست چه نالیم ز سیل چون زیست وبال ست چه ترسیم ز مرگ