1 زان دوست که جان قالب مهر و وفاست گر دیر رسد پاسخ مکتوب رواست
2 زان اشک که ریخت دیده هنگام رقم فی الجمله نورد نامه دشوارگشاست
1 نی کشته زخم ناوک و شمشیرم نی خسته ناخن پلنگ و شیرم
2 لب می گزم و خون به زبان می لیسم خون می خورم و ز زندگانی سیرم
1 سر تا سر دهر عشرتستان تو باد صد رنگ گل طرب به دامان تو باد
2 عید است و بهار خرمی ها دارد جان من و صد چو من به قربان تو باد
1 غالب غم روزگار ناکامم کشت از تنگی دل به حلقه دامم کشت
2 هم غیرت سربزرگی خاصم سوخت هم رشک نشاطمندی عامم کشت
1 داری چه هراس جان ستانی از مرگ؟ می جوی حیات جاودانی از مرگ
2 از سوز حرارت غریزی داغم ناسازترست زندگانی از مرگ
1 گر ذوق سخن به دهر آیین بودی دیوان مرا شهرت پروین بودی
2 غالب اگر این فن سخن دین بودی آن دین را ایزدی کتاب این بودی
1 زین سان که همیشه در روانی ماییم سرچشمه راز آسمانی ماییم
2 بخشی ز دساتیر بود نامه ما ساسان ششم به کاردانی ماییم
1 ای آن که دهی مایه کم و خواهش بیش آن روز که وقت بازپرس آید پیش
2 بگذار مرا که من خیالی دارم با حسرت عیشهای ناکرده خویش
1 هستم ز می امید سرمست و بس است دارم سر این کلاه در دست و بس است
2 گر ارزش لطف و کرمی نیست مباش استحقاق ترحمی هست و بس است
1 خوابی که فروغ دین ازو جلوه گرست در روز نصیب شاه روشن گهرست
2 پیداست که دیدن چنین خواب به روز تعجیل نتیجه دعای سحرست