1 ایمنیم از مرگ تا تیغت جراحت بار هست روزی ناخورده ما در جهان بسیار هست
2 ما و خاک رهگذر بر فرق عریان ریختن گل کسی جوید که او را گوشه دستار هست
3 پاره ای امیدوارستم، تکلف بر طرف با همه بی التفاتی دردمند آزار هست
4 بر سر کوی تو با مهرم به جنگ آرد همی این هجوم ذره کاندر روزن دیوار هست
1 در بند تو چشم از دو جهان دوخته ای هست هشدار که شهباز تو آموخته ای هست
2 افغان مرا بیهشی ساخته ای نیست در زمزمه ای بوی جگر سوخته ای هست
3 در دیده ز رخ پرده برانداخته ای نیست در سینه دو صد عربده اندوخته ای هست
4 زانسوی به میدان وفا تاخته ای نیست زین سو هوس جانسپری توخته ای هست
1 غبار طرف مزارم به پیچ و تابی هست هنوز در رگ اندیشه اضطرابی هست
2 به بانگ صور سر از خاک برنمی دارم هنوز در نظرم چشم نیم خوابی هست
3 ز سردی نفس نامه بر توان دانست که نارسیده پیام مرا جوابی هست
4 به هرزه جان به غلط دادم و ندانستم که یار دیرپسندی و زودیابی هست
1 هند را رند سخن پیشه گمنامی هست اندرین دیر کهن میکده آشامی هست
2 خسروی باده درین دور اگر می خواهی پیش ما آی که ته جرعه ای از جامی هست
3 نامه از سوز درونم به رقم سوخته شد قاصد ار دم زند از حوصله پیغامی هست
4 جغد و آزادی جاوید هما را نازم کش به هر سو کششی از شکن دامی هست
1 اختری خوشتر ازینم به جهان می بایست خرد پیر مرا بخت جوان می بایست
2 به زمینی که به آهنگ غزل بنشینم خاک گلبوی و هوا مشک فشان می بایست
3 بر نتابم به سبو باده ز دور آوردن خانه من به سر کوی مغان می بایست
4 به گرایش خوشم اما به نمایش خوارم پرسشی چند ز یارم به زبان می بایست
1 هر ذره محو جلوه حسن یگانهایست گویی طلسم شش جهت آینهخانهایست
2 حیرت به دهر بی سر و پا میبرد مرا چون گوهر از وجود خودم آب و دانهایست
3 ناچار با تغافل صیاد ساختم پنداشتم که حلقه دام آشیانهایست
4 پابسته نورد خیالی، چو وارسی هر عالمی ز عالم دیگر فسانهایست
1 ظهور بخشش حق را ذریعه بی سببی ست وگر نه شرم گنه در شمار بی ادبی ست
2 ز گیر و دار چه غم چون به عالمی که منم هنوز قصه حلاج حرف زیر لبی ست
3 رموز دین نشناسم درست و معذورم نهاد من عجمی و طریق من عربی ست
4 نشاط جم طلب از آسمان نه شوکت جم قدح مباش ز یاقوت باده گر عنبی ست
1 با من که عاشقم سخن از ننگ و نام چیست؟ در امر خاص حجت دستور عام چیست؟
2 مستم ز خون دل که دو چشمم از آن پرست گویی مخور شراب و نبینی به جام چیست؟
3 با دوست هر که باده به خلوت خورد مدام داند که حور و کوثر و دارالسلام چیست؟
4 دلخسته غمیم و بود می دوای ما با خستگان حدیث حلال و حرام چیست؟
1 گفتم به روزگار سخنور چو من بسی ست گفتند اندرین که تو گفتی سخن بسی ست
2 معنی غریب مدعی و خانه زاد ماست هر جا عقیق نادر و اندر یمن بسی ست
3 مشکین غزاله ها که نبینی به هیچ دشت در مرغزارهای ختا و ختن بسی ست
4 در صفحه نبودم همه آنچه در دلست در بزم کمترست گل و اندر چمن بسی ست
1 لعل تو خسته اثر التماس کیست؟ بخت من از تو شکوه گزار سپاس کیست؟
2 گیرم ز داغ عشق تو طرفی نبست دل اینم نه بس بود که جگر روشناس کیست؟
3 لرزم به کوی غیر ز بی تابی نسیم کاندر امیدواری بوی لباس کیست؟
4 با او به ساز وصلی و با من به عزم قتل آه از امید غیر که همچشم یاس کیست؟