آثار غالب دهلوی

صفحه 11 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 گر پس از جور به انصاف گراید چه عجب؟ از حیا روی به ما گر ننماید چه عجب؟

2 بودش از شکوه خطر ور نه سری داشت به من به مزارم اگر از مهر بیاید چه عجب؟

3 رسم پیمان به میان آمده خود را نازم گفته باشد که ز گفتن چه گشاید چه عجب؟

4 شیوه ها دارد و من معتقد خوی ویم شوقم از رنجش او گر بفزاید چه عجب؟

1 در گرد غربت آینه دار خودیم ما یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما

2 دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی آوازی از گسستن تار خوردیم ما

3 از بس که خاطر هوس گل عزیز بود خون گشته ایم و باغ و بهار خودیم ما

4 ما جمله وقف خویش و دل ما ز ما پرست گویی هجوم حسرت کار خودیم ما

1 در بند تو چشم از دو جهان دوخته ای هست هشدار که شهباز تو آموخته ای هست

2 افغان مرا بیهشی ساخته ای نیست در زمزمه ای بوی جگر سوخته ای هست

3 در دیده ز رخ پرده برانداخته ای نیست در سینه دو صد عربده اندوخته ای هست

4 زانسوی به میدان وفا تاخته ای نیست زین سو هوس جانسپری توخته ای هست

1 لذت عشقم ز فیض بینوایی حاصلست آنچنان تنگست دست من که پنداری دلست

2 هم به قدر جوشش دریا تنومندست موج تیغ سیراب از روانی های خون بسملست

3 وای لب گر دل ز تاب تشنگی نگدازدم میگساران مست و من مخمور و ساقی غافلست

4 در خم بند تغافل نالم از بیداد عمر پرده ساز فغانم پشت چشم قاتلست

1 شوقم ز پند بر در فریاد می‌زند بر آتش من آب دم از باد می‌زند

2 تا افگنی چه ولوله اندر نهاد ما کآیینه از تو موج پریزاد می‌زند

3 از جوی شیر و عشرت خسرو نشان نماند غیرت هنوز طعنه به فرهاد می‌زند

4 هرگز مذاق درد اسیری نبوده است با ناله‌ای که مرغ قفس‌زاد می‌زند

1 نهم جبین به درش آستان بگرداند نشینمش به سر ره عنان بگرداند

2 اگر شفاعت من در تصورش گذرد به بزم انس رخ از همدمان بگرداند

3 به بزم باده به ساقیگری ازو چه عجب که پیر صومعه را در میان بگرداند؟

4 اگر نه مایل بوس لب خودست چرا به لب چو تشنه دمادم زبان بگرداند؟

1 ای دل از گلبن امید نشانی به من آر نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر

2 تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر

3 همدم روز گدایی سبک از جا برخیز جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر

4 دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر

1 چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود

2 لبم از نام تو آن مایه پرستی که اگر بوسه بر غنچه زنم غنچه نگین تو شود

3 چون بسنجد که نه آنست بکاهد از شرم ماه یکچند ببالد که جبین تو شود

4 صد قیامت بگدازند و به هم آمیزند تا خمیر دل هنگامه گزین تو شود

1 به عشق از دو جهان بی نیاز باید بود مجاز سوز حقیقت گداز باید بود

2 به جیب حوصله نقد نشاط باید ریخت به جان شکوه تغافل طراز باید بود

3 چو لب ز هرزه نوایان شوق نتوان شد چو دل ز پرده سرایان راز باید بود

4 چو بزم عشرتیان تازه رو توان جوشید چو شمع خلوتیان جان گداز باید بود

1 دل اسباب طرب گم کرده در بند غم نان شد زراعتگاه دهقان می شود چون باغ ویران شد

2 گرفتم کز تغافل طاقت ما باج می گیرد حریف یک نگاه بی محابای تو نتوان شد

3 تو گستردی به صحرا دام و از رشک گرفتاری کف خاکم به رنگ قمری بسمل پرافشان شد

4 جنون کردیم و مجنون شهره گشتیم از خردمندی برون دادیم راز غم به عنوانی که پنهان شد

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی