آثار غالب دهلوی

صفحه 13 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 هر دم ز نشاطم دل آزاد بجنبد تا کیست درین پرده که بی باد بجنبد؟

2 بر هم زدن کار من آسان تر از آنست کز باد سحر طره شمشاد بجنبد

3 خواهم ز تو آزردگی غیر و چو بینم عرق حسد خاطر ناشاد بجنبد

4 مردم به دم و داغم از آن صید که در دام لختی پی مشغولی صیاد بجنبد

1 غم من از نفس پندگو چه کم گردد بر آتشم چو گل و لاله باد دم گردد

2 بدا معامله، او بی دماغ و من بی دل خوش آن که معذرتی صرف بر ستم گردد

3 ترا تنی ست که بر وی سمن خسک پاشد مرا دلی ست که در وی نشاط غم گردد

4 نمانده تاب غمش خاطر رقیب مجوی کسی چه در پی صید گسسته دم گردد

1 دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد به فرقم اره طلوع پر هما دارد

2 به وعده گاه خرام تو کرد نمناکم بیا که شوقم از آوارگی حیا دارد

3 گشاد شست ادای تو دلنشین منست اگر خدنگ تو در دل نشست جا دارد

4 ز من مترس که ناگه به پیش قاضی حشر هجوم ناله لبم را ز ناله وا دارد

1 آزادگی ست سازی اما صدا ندارد از هر چه درگذشتیم آواز پا ندارد

2 عشق ست و ناتوانی حسنست و سرگرانی جور و جفا نتابم مهر و وفا ندارد

3 فارغ کسی که دل را با درد واگذارد کشت جهان سراسر دارو گیا ندارد

4 درهم فشار خود را تا دررسد دماغی در بزم ما ز تنگی پیمانه جا ندارد

1 به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد که پنداری کمند یار همچون مار جان دارد

2 تنم ساز تمنایی ست کز هر زخمه دردی هما را مست آواز شکست استخوان دارد

3 هوای ساقیی دارم که تاب ذوق رفتارش صراحی را چو طاووسان بسمل پرفشان دارد

4 بنازم سادگی طفل ست و خونریزی نمی داند به گل چیدن همان ذوق شمار کشتگان دارد

1 تنگست دلم حوصله راز ندارد آه از نی تیر تو که آواز ندارد

2 هر چند عدو در غم عشق تو به سازست دانی که چو ما طالع ناساز ندارد

3 دیگر من و اندوه نگاهی که تلف شد گفتی که عدو حوصله آز ندارد

4 در حسن به یک گونه ادا دل نتوان بست لعلت مزه دارد اگر اعجاز ندارد

1 نومیدی ما گردش ایام ندارد روزی که سیه شد سحر و شام ندارد

2 بوسم لب دلدار و گزیدن نتوانم نرم ست دلم حوصله کام ندارد

3 مفرست به طوف حرم دوست نسیمی کز نکهت گل جامه احرام ندارد

4 هر ذره خاکم ز تو رقصان به هوایی ست دیوانگی شوق سرانجام ندارد

1 خوش ست آن که با خویش جز غم ندارد ولی خوشترست آن که این هم ندارد

2 قوی کرده پیوند ناسور پشتش گرانمایه زخمی که مرهم ندارد

3 سرابی که رخشد به ویرانه خوشتر ز چشمی که پیرایه نم ندارد

4 به جوش عرق رنگ درباخت رویت گل از نازکی تاب شبنم ندارد

1 نقابدار که آیین رهزنی دارد جمال یوسفی و فر بهمنی دارد

2 وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد

3 چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست مرو به کعبه اگر راه ایمنی دارد

4 به دلفریبی من گرم بحث و سود منست نگاه تو به زبان تو همفنی دارد

1 کو فنا تا همه آلایش پندار برد از صور جلوه و از آینه زنگار برد

2 شب ز خود رفتم و بر شعله گشودم آغوش کو بدآموز که پیغاره به دلدار برد

3 گفته باشی که به هر حیله در آتش فگنش غیر می خواست مرا بی تو به گلزار برد

4 باز چسبیده لب از جوش حلاوت با هم مرگ مشکل که ز ما لذت گفتار برد

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی