آثار غالب دهلوی

صفحه 15 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 تا بشوید نهاد ما ز وسخ گشت گرمابه ساز از دوزخ

2 تا چه بخشند در جهان دگر کشتگان ترا چمن برزخ

3 وه که از کشتزار امیدم بهره مور نیز برد ملخ

4 دلم اجزای ناله را مدفن درت اشخاص بقعه را مسلخ

1 ای جمال تو به تاراج نظرها گستاخ وی خرام تو به پامالی سرها گستاخ

2 داغ شوق تو به آرایش دلها سرگرم زخم تیغ تو به گلگشت جگرها گستاخ

3 مردم از درد تو دور از تو و داغم از غیر که رساند به تو این گونه خبرها گستاخ

4 با خبر باش که دردی که ز بی دردی تست ناله را کرده در اظهار اثرها گستاخ

1 دانست کز شهادتم امید حور بود برگشتنم ز دین دم بسمل ضرور بود

2 رفت آن که ما ز حسن مدارا طمع کنیم سررشته در کف «ارنی گوی » طور بود

3 محرم مسنج رند «انا الحق » سرای را معشوقه خودنمای و نگهبان غیور بود

4 سالک نگفته ایم که منزل شناس نیست بی جاده ماند راه از آن رو که دور بود

1 هم «انا الله » خوان درختی را به گفتار آورد هم «انا الحق » گوی مردی را سر دار آورد

2 ای که پنداری که ناچارست گردون در روش نیست ناچار آن که گردون را به رفتار آورد

3 نکته ای داریم و با یاران همی گوییم فاش طالب دیدار باید تاب دیدار آورد

4 دانه ها چون ریزد از تسبیح تاری بیش نیست این مشعبد دیر گاه از سبحه زنار آورد

1 ننگ فرهادم به فرسنگ از وفا دور افگند عشق کافر شغل جان دادن به مزدور افگند

2 شادم از دشمن که از رشک گدازم در دلش نیست زخمی کز چکیدن طرح ناسور افگند

3 قربتی خواهم به قاتل کاستخوان سینه ام قرعه فالی به نام زخم ساطور افگند

4 از شهیدان ویم کز بیم برق خنجرش لرزه در حور افتد و جام از کف حور افگند

1 دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد

2 دل در افروختنش منت دامن نکشید شادم از آه که هم آتش و هم باد آمد

3 تا ندانی جگر سنگ گشودن هدرست تیشه داند که چه ها بر سر فرهاد آمد

4 داغم از گرمی شوق تو که صد ره به دلم همچنان بر اثر شکوه بیداد آمد

1 گویم سخنی گر چه شنیدن نشناسد صبحی ست شبم را که دمیدن نشناسد

2 از بند چه بگشاید و از دام چه خیزد؟ ماییم و غزالی که رمیدن نشناسد

3 گوهر چه شکایت کند از بی سر و پایی ماییم و سرشکی که چکیدن نشناسد

4 ساقی چه شگرفی کند و باده چه تندی خون باد دماغی که رسیدن نشناسد

1 کو فنا تا همه آلایش پندار برد از صور جلوه و از آینه زنگار برد

2 شب ز خود رفتم و بر شعله گشودم آغوش کو بدآموز که پیغاره به دلدار برد

3 گفته باشی که به هر حیله در آتش فگنش غیر می خواست مرا بی تو به گلزار برد

4 باز چسبیده لب از جوش حلاوت با هم مرگ مشکل که ز ما لذت گفتار برد

1 بس که از تاب نگاه تو ز آسودن رفت باده چون رنگ خود از شیشه به پالودن رفت

2 این سفال از کف خاک جگر گرم که بود؟ دست شستیم ز صهبا که به پیمودن رفت

3 خیز و در دامن باد سحر آویز به عذر گر شبت تیره به داغ مژه نگشودن رفت

4 هر چه از گریه فشاندیم به نشمردن ریخت هر چه از ناله رساندیم به نشنودن رفت

1 آنان که وصل یار همی آرزو کنند باید که خویش را بگدازند و او کنند

2 وقتست کز روانی می ساقیان بزم پیمانه را حباب لب آب جو کنند

3 می نالی از نیی که به ناخن شکسته اند این وای ناخنی به دلت گر فرو کنند

4 دیوانه وجه رشته ندارد مگر همان تاری کشد ز جیب که چاکی رفو کنند

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی