آثار غالب دهلوی

صفحه 14 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد

2 از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل جستن بدان ماند که موری خرمنی را در کمین باشد

3 محبت هر چه با آن تیشه زن کرد از ستم نبود چنین افتد چو عاشق سخت و شاهد نازنین باشد

4 به روزی کش شبی با مدعی باید به سر بردن به من ضایع کند گر صد نگاه خشمگین باشد

1 شوخی چشم حبیب فتنه ایام شد قسمت بخت رقیب گردش صد جام شد

2 تا تو به عزم حرم ناقه فگندی به راه کعبه ز فرش سیاه مردمک احرام شد

3 پیچ و خم دستگاه کرد فزون حرص جاه ریشه چو آمد برون دانه ما دام شد

4 هست تفاوت بسی هم ز رطب تا نبیذ لذت دیگر دهد بوسه چو دشنام شد

1 دریغا که کام و لب از کار ماند سخن‌های ناگفته بسیار ماند

2 گدایم نهانخانه‌ای را که در وی در از بستگی‌ها به دیوار ماند

3 جنون پرده دارست ما را که ما را ز آشفتگی سر به دستار ماند

4 نگه را سیه خال طرف عذارش به تمغاچی رهرو آزار ماند

1 اگر به دل نخلد هر چه از نظر گذرد زهی روانی عمری که در سفر گذرد

2 به وصل لطف به اندازه ای تحمل کن که مرگ تشنه بود آب چون ز سر گذرد

3 هلاک ناله خویشم که در دل شبها دود به عربده چندان که از اثر گذرد

4 از این اوریب نگاهان حذر که ناوکشان به هر دلی که رسد راست از جگر گذرد

1 خوشا که گنبد چرخ کهن فرو ریزد اگر چه خود همه بر فرق من فرو ریزد

2 بریده ام ره دوری که گر بیفشانم به جای گرد، روان از بدن فرو ریزد

3 ز جوش شکوه بیداد دوست می ترسم مباد مهر سکوت از دهن فرو ریزد

4 دهد به مجلسیان باده و به نوبت من به من نماید و در انجمن فرو ریزد

1 غم چو به هم درافگند رو که مراد می‌دهد دانه ذخیره می‌کند کاه به باد می‌دهد

2 آخر منزل نخست خوی تو راه می‌زند اول منزل دگر بوی تو زاد می‌دهد

3 ای که به دیده نم ز تست وی که به سینه غم ز تست نازش غم که هم ز تست خاطر شاد می‌دهد

4 شوخی دلگشا تنت برگ نبات می‌نهد سختی بی‌وفا دلت رزق جماد می‌دهد

1 لبم از زمزمه یاد تو خاموش مباد غیر تمثال تو نقش ورق هوش مباد

2 نگهی کش به هزار آب نشویند ز اشک محرم جلوه آن صبح بناگوش مباد

3 هوس چادر گل گر ته خاکم باشد خاکم از نقش کف پای تو گلپوش مباد

4 وعده گردیده وفا طره پریشانی را یارب امشب به درازی خجل از دوش مباد

1 ذوقش به وصل گر چه زبانم ز کار برد لب در هجوم بوسه ز پایش نگار برد

2 تا خود به پرده ره ندهد کامجوی را در پرده رخ نمود و دل از پرده دار برد

3 گفتند حور و کوثر و دادند ذوق کار منع ست نام شاهد و می آشکار برد

4 نعش مرا بسوز کم از برهمن نیم ننگ نسوختن نتوان در مزار برد

1 چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمی‌آید به نوعی گفت می‌آیم که می‌دانم نمی‌آید

2 به ویرانی خشم لیکن جهان چون بی‌تو ویران است اگر باشم به چین یاد از بیابانم نمی‌آید

3 گذشتم زان که بر زخم دل صدپاره خون گرید خود او را خنده بر چاک گریبانم نمی‌آید

4 روش نگسسته و در سایه دیوار ننشسته به کویش رشک بر مهر درخشانم نمی‌آید

1 مژده ای ذوق خرابی که بهارست بهار خرد آشوب تر از جلوه یارست بهار

2 چه جنون تا زهوای گل و خارست بهار کاین چنین قطره زن از ابر بهارست بهار

3 نازم آیین کرم را که به سرگرمی خویش دشت را شمع و چراغ شب تارست بهار

4 شوخی خوی ترا قاعده دان ست خزان خوبی روی ترا آیینه دارست بهار

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی