آثار غالب دهلوی

صفحه 12 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد یاقوت باده بر قوه آفتاب زد

2 نشتر به مغز پنبه مینا فرو برید کافاق امتلا ز هجوم سحاب زد

3 ذوقی می مغانه ز کردار بازداشت آه از فسون دیو که راهم به آب زد

4 تا خاک کشتگان فریب وفای کیست کاندر هزار مرحله موج سراب زد

1 نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند

2 ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند

3 ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد خیابان محشر دلهای خون گردیده را ماند

4 خوشا دلداده چشم خودش بودن در آیینه ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند

1 نقشم گرفته دوست نمودن چه احتیاج؟ آیینه مرا به زدودن چه احتیاج؟

2 با پیرهن ز ناز فرو می رود به دل بند قبای دوست گشودن چه احتیاج؟

3 چون می توان به رهگذر دوست خاک شد بر خاک راه ناصیه سودن چه احتیاج؟

4 بنگر که شعله از نفسم بال می زند دیگر ز من فسانه شنودن چه احتیاج؟

1 بهر خواری بس که سرگرم تلاشم کرده‌اند پاره‌ای نزدیک در هر دورباشم کرده‌اند

2 ترسم از رسواییم آخر پشیمانی کشید رازم و این شاهدان مست فاشم کرده‌اند

3 چرخ هرروزم غم فردا به خوردن می‌دهد تا قیامت فارغ از فکر معاشم کرده‌اند

4 غیر گفتی روشناس چشم گوهربار هست رازدان ناله الماس پاشم کرده‌اند

1 به ذوقی سر ز مستی در قفای ره روان دارد که پنداری کمند یار همچون مار جان دارد

2 تنم ساز تمنایی ست کز هر زخمه دردی هما را مست آواز شکست استخوان دارد

3 هوای ساقیی دارم که تاب ذوق رفتارش صراحی را چو طاووسان بسمل پرفشان دارد

4 بنازم سادگی طفل ست و خونریزی نمی داند به گل چیدن همان ذوق شمار کشتگان دارد

1 بتان شهر ستم پیشه شهریارانند که در ستم روش آموز روزگارانند

2 برند دل به ادایی که کس گمان نبرد فغان ز پرده نشینان که پرده دارانند

3 به جنگ تا چه بود خوی دلبران کاین قوم در آشتی نمک زخم دلفگارانند

4 نه زرع و کشت شناسند نی حدیقه و باغ ز بهر باده هواخواه باد و بارانند

1 پروا اگر از عربده دوش نکردند امشب چه خطر بود که می نوش نکردند

2 در تیغ زدن منت بسیار نهادند بردند سر از دوش و سبکدوش نکردند

3 از تیرگی طره شبرنگ نظرها پرواز در آن صبح بناگوش نکردند

4 داغ دل ما شعله فشان ماند به پیری این شمع شب آخر شد و خاموش نکردند

1 نادان صنم من روش کار نداند بر هر که کند رحم سر از بار نداند

2 بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم دلهای عزیزان به غم افگار نداند

3 بر تشنه لب بادیه سوزد دلش از مهر اندوه جگر تشنه دیدار نداند

4 گویم سخن از رنج و به راحت کندش طرح روز سیه از سایه دیوار نداند

1 صاحبدلست و نامور عشقم به سامان خوش نکرد آشوب پیدا ننگ او اندوه پنهان خوش نکرد

2 دانست بی حس ناخنم الماس زد بر ریش من سنجید شست خود قوی در تیر پیکان خوش نکرد

3 آن خود به بازی می برد دین را دو جو می نشمرد بنمودش دین خنده زد آوردمش جان خوش نکرد

4 در نامه تا بنوشتمش کز شهر پنهان می روم دل بست در مضمون ولی نامم به عنوان خوش نکرد

1 عاشق چو گفتیش که برو زود می‌رود نازم به خواجگی غضب‌آلود می‌رود

2 امشب به بزم دوست کسی نام ما نبرد گویی سخن ز طالع مسعود می‌رود

3 از نامه‌ام مرنج که آخر شده‌ست کار شمع خموشم و ز سرم دود می‌رود

4 شادم به بزم وعظ که رامش اگر چه نیست باری حدیث چنگ و نی و عود می‌رود

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی