در کلبه ما از جگر سوخته بو از غالب دهلوی غزل 131
1. در کلبه ما از جگر سوخته بو برد
با ما گله سنجید و شماتت به عدو برد
1. در کلبه ما از جگر سوخته بو برد
با ما گله سنجید و شماتت به عدو برد
1. اگر به دل نخلد هر چه از نظر گذرد
زهی روانی عمری که در سفر گذرد
1. از رشک کرد آنچه به من روزگار کرد
در خستگی نشاط مرا دید خوار کرد
1. صاحبدلست و نامور عشقم به سامان خوش نکرد
آشوب پیدا ننگ او اندوه پنهان خوش نکرد
1. هم «انا الله » خوان درختی را به گفتار آورد
هم «انا الحق » گوی مردی را سر دار آورد
1. شادم به خیالت که ز تابم بدر آورد
از کشمکش حسرت خوابم بدر آورد
1. اگر داغت وجودم را در اکسیر نظر گیرد
سراپای من از جوش بهاران پرده برگیرد
1. صبح ست خوش بود قدحی بر شراب زد
یاقوت باده بر قوه آفتاب زد
1. من به وفا مردم و رقیب به در زد
نیمه لبش انگبین و نیمه تبر زد
1. گرسنه به که برآید ز فاقه جانش و لرزد
از آن که دررسد از راه میهمانش و لرزد
1. تا کیم دود شکایت ز بیان برخیزد
بزن آتش که شنیدن ز میان برخیزد
1. نگاهش ار به سر نامه وفا ریزد
سواد صفحه ز کاغذ چو توتیا ریزد