آثار غالب دهلوی

صفحه 16 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 غم من از نفس پندگو چه کم گردد بر آتشم چو گل و لاله باد دم گردد

2 بدا معامله، او بی دماغ و من بی دل خوش آن که معذرتی صرف بر ستم گردد

3 ترا تنی ست که بر وی سمن خسک پاشد مرا دلی ست که در وی نشاط غم گردد

4 نمانده تاب غمش خاطر رقیب مجوی کسی چه در پی صید گسسته دم گردد

1 اگر داغت وجودم را در اکسیر نظر گیرد سراپای من از جوش بهاران پرده برگیرد

2 به عرض هر گسستن کز نفس بالد ز بی تابی خیالم الفت مرغوله مویان را ز سر گیرد

3 دل از سودای مژگان که خون گردید؟ کز مستی به ذوق رخنه از هر قطره ره بر نیشتر گیرد

4 به چشم مدعی همچون چراغ روز بی نورم چراغم گر به فرض از پرتو خورشید درگیرد

1 تا چند بلهوس می و عاشق ستم کشد کو فتنه تا به داوری هم علم کشد

2 دل را به کار ناز چه سرگرم کرده ای؟ یعنی به خویش هم کند و از تو هم کشد

3 رشک ست و دفع دخل مقدر عتاب چیست؟ بگذار در دلم مژه چندان که نم کشد

4 صیدت ز بیم جان نرمد بلکه می رود تا دشت را ز شوق در آغوش رم کشد

1 ای که نبوی هر چه نبود در تماشایش مپیچ نیست غیر از سیمیا عالم، به سودایش مپیچ

2 موجه از دریا، شعاع از مهر حیرانی چراست؟ محو اصل مدعا باش و بر اجزایش مپیچ

3 آسمان وهم ست از برجیس و کیوانش مگوی نقش ما هیچ ست بر پنهان و پیدایش مپیچ

4 آخر از مینا به جاه و پایه افزون نیستی بنده ساقی شو و گردن ز ایمایش مپیچ

1 من به وفا مردم و رقیب به در زد نیمه لبش انگبین و نیمه تبر زد

2 در نمکش بین و اعتماد نفوذش گر به می افگند هم به زخم جگر زد

3 کیست درین خانه کز خطوط شعاعی مهر نفس ریزه ها به روزن در زد؟

4 دعوی او را بود دلیل بدیهی خنده دندان نما به حسن گهر زد

1 تا کیم دود شکایت ز بیان برخیزد بزن آتش که شنیدن ز میان برخیزد

2 می رمی از من و خلقی به گمانست ز تو بی محابا شو و بنشین که گمان برخیزد

3 گر دهم شرح عتابی که به دلها داری دود از کارگه شیشه گران برخیزد

4 با قدت سرو چو شخصی ست که ناگه یکبار بیخود از جا ز هجوم خفقان برخیزد

1 تیغت ز فرق تا به گلویم رسیده باد شوخی ز حد گذشت زبانم بریده باد

2 گر رفته ام ز کوی تو آسان نرفته ام این قصه از زبان عزیزان شنیده باد

3 مردن ز رازداری شوقم نجات داد صد رنگ لاله زار ز خاکم دمیده باد

4 نغزی و خودپسند ببینم چه می کنی؟ یارب به دهر همچو تویی آفریده باد

1 دگر فریب بهارم سر جنون ندهد گل ست و جامه آلی که بوی خون ندهد

2 گسسته تار امیدم دگر به خلوت انس به زخمه گله سازم نوا برون ندهد

3 ز قاتلی به عذابم که تیغ و خنجر را به حکم وسوسه زهراب بی شگون ندهد

4 بدان پری ست نیازم که بهر تسخیرش ز مهر دل به زبان رخصت فسون ندهد

1 نه از شرمست کز چشم وی آسان برنمی‌آید نگاهش با درازی‌های مژگان برنمی‌آید

2 ازین شرمندگی کز بند سامان برنمی‌آید سر شوریده ما از گریبان برنمی‌آید

3 گر از سروایی ناز تو پروا نیست عاشق را چرا دل خون نمی‌گردد چرا جان برنمی‌آید

4 به بزم سوختن دود از چراغان برنمی‌خیزد به باغ خون شدن بو از گلستان برنمی‌آید

1 دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند از وفایی که نکردند حیا نیز کنند

2 چون ببینند بترسند و به یزدان گروند رحم خود نیست که بر حال گدا نیز کنند

3 خسته تا جان ندهد وعده دیدار دهند عشوه خواهند که در کار قضا نیز کنند

4 خون ناکامی سی ساله هدر خواهد بود مهر با ما اگر از بهر خدا نیز کنند

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی