آثار غالب دهلوی

صفحه 16 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 ترا گویند عاشق دشمنی آری چنین باشد ز رشک غیر باید مرد گر مهر تو کین باشد

2 از آن سرمایه خوبی به وصلم کام دل جستن بدان ماند که موری خرمنی را در کمین باشد

3 محبت هر چه با آن تیشه زن کرد از ستم نبود چنین افتد چو عاشق سخت و شاهد نازنین باشد

4 به روزی کش شبی با مدعی باید به سر بردن به من ضایع کند گر صد نگاه خشمگین باشد

1 به ره با نقش پای خویشم از غیرت سری باشد که ترسم دوست جویان را به کویش رهبری باشد

2 نمی گیری به خون خلق بی پروانگاهان را تواند بود یا رب بعد محشر محشری باشد؟

3 چه گویم سوز دل با چون تو غم نادیده بدمستی؟ مثالی وانمایم گر کباب و اخگری باشد

4 رسد هر روزم از خلد برین ناخوانده مهمانی جحیم من گر از داغ بهشتی پیکری باشد

1 تا چند بلهوس می و عاشق ستم کشد کو فتنه تا به داوری هم علم کشد

2 دل را به کار ناز چه سرگرم کرده ای؟ یعنی به خویش هم کند و از تو هم کشد

3 رشک ست و دفع دخل مقدر عتاب چیست؟ بگذار در دلم مژه چندان که نم کشد

4 صیدت ز بیم جان نرمد بلکه می رود تا دشت را ز شوق در آغوش رم کشد

1 شوخی چشم حبیب فتنه ایام شد قسمت بخت رقیب گردش صد جام شد

2 تا تو به عزم حرم ناقه فگندی به راه کعبه ز فرش سیاه مردمک احرام شد

3 پیچ و خم دستگاه کرد فزون حرص جاه ریشه چو آمد برون دانه ما دام شد

4 هست تفاوت بسی هم ز رطب تا نبیذ لذت دیگر دهد بوسه چو دشنام شد

1 دل اسباب طرب گم کرده در بند غم نان شد زراعتگاه دهقان می شود چون باغ ویران شد

2 گرفتم کز تغافل طاقت ما باج می گیرد حریف یک نگاه بی محابای تو نتوان شد

3 تو گستردی به صحرا دام و از رشک گرفتاری کف خاکم به رنگ قمری بسمل پرافشان شد

4 جنون کردیم و مجنون شهره گشتیم از خردمندی برون دادیم راز غم به عنوانی که پنهان شد

1 دیگر از گریه به دل رسم فغان یاد آمد رنگ پیمانه زدم شیشه به فریاد آمد

2 دل در افروختنش منت دامن نکشید شادم از آه که هم آتش و هم باد آمد

3 تا ندانی جگر سنگ گشودن هدرست تیشه داند که چه ها بر سر فرهاد آمد

4 داغم از گرمی شوق تو که صد ره به دلم همچنان بر اثر شکوه بیداد آمد

1 ز گرمی نگهت خون دل به جوش آمد ز شادی ستمت سینه در خروش آمد

2 به جان نوید، که شرم از میانه هم رفت به عیش مژده که وقت وداع هوش آمد

3 خیال یار در آغوشم آنچنان بفشرد که شرم امشبم از شکوه های دوش آمد

4 به آستین بفشان و به تیغ خوش بردار که جان غبار تن و سر وبال دوش آمد

1 چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند

2 دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم به کام ماست زبان چون زبان بجنباند

3 ز قتل غیر چه خواهد گوش غرض شغل ست بگو به لهو سرم بر سنان بجنباند

4 ز غیر نیست ز حسنست کش مجال نداد که لب به زمزمه الامان بجنباند

1 نهم جبین به درش آستان بگرداند نشینمش به سر ره عنان بگرداند

2 اگر شفاعت من در تصورش گذرد به بزم انس رخ از همدمان بگرداند

3 به بزم باده به ساقیگری ازو چه عجب که پیر صومعه را در میان بگرداند؟

4 اگر نه مایل بوس لب خودست چرا به لب چو تشنه دمادم زبان بگرداند؟

1 نادان صنم من روش کار نداند بر هر که کند رحم سر از بار نداند

2 بی دشنه و خنجر نبود معتقد زخم دلهای عزیزان به غم افگار نداند

3 بر تشنه لب بادیه سوزد دلش از مهر اندوه جگر تشنه دیدار نداند

4 گویم سخن از رنج و به راحت کندش طرح روز سیه از سایه دیوار نداند

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی