عاشق چو گفتیش که برو زود از غالب دهلوی غزل 179
1. عاشق چو گفتیش که برو زود میرود
نازم به خواجگی غضبآلود میرود
...
1. عاشق چو گفتیش که برو زود میرود
نازم به خواجگی غضبآلود میرود
...
1. چاک از جیبم به دامان میرود
تا چه بر چاک از گریبان میرود
...
1. چون گویم از تو بر دل شیدا چه میرود؟
بنگر بر آبگینه ز خارا چه میرود
...
1. چون بپویی به زمین چرخ زمین تو شود
خوش بهشتی ست که کس راه نشین تو شود
...
1. دل نه تنها ز فراق تو فغان ساز دهد
رفتن عکس تو از آینه آواز دهد
...
1. دگر فریب بهارم سر جنون ندهد
گل ست و جامه آلی که بوی خون ندهد
...
1. غم چو به هم درافگند رو که مراد میدهد
دانه ذخیره میکند کاه به باد میدهد
...
1. داغم از پرده دل رو به قفا میآید
تا ببینم که ازین پرده چهها میآید
...
1. نه از شرمست کز چشم وی آسان برنمیآید
نگاهش با درازیهای مژگان برنمیآید
...
1. چه عیش از وعده چون باور ز عنوانم نمیآید
به نوعی گفت میآیم که میدانم نمیآید
...
1. کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید
ز آزر گفت دانم گر ز صورت آفرین گوید
...
1. ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ
مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ
...