آثار غالب دهلوی

صفحه 18 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 بتان شهر ستم پیشه شهریارانند که در ستم روش آموز روزگارانند

2 برند دل به ادایی که کس گمان نبرد فغان ز پرده نشینان که پرده دارانند

3 به جنگ تا چه بود خوی دلبران کاین قوم در آشتی نمک زخم دلفگارانند

4 نه زرع و کشت شناسند نی حدیقه و باغ ز بهر باده هواخواه باد و بارانند

1 دلستانان بحل اند ار چه جفا نیز کنند از وفایی که نکردند حیا نیز کنند

2 چون ببینند بترسند و به یزدان گروند رحم خود نیست که بر حال گدا نیز کنند

3 خسته تا جان ندهد وعده دیدار دهند عشوه خواهند که در کار قضا نیز کنند

4 خون ناکامی سی ساله هدر خواهد بود مهر با ما اگر از بهر خدا نیز کنند

1 آنان که وصل یار همی آرزو کنند باید که خویش را بگدازند و او کنند

2 وقتست کز روانی می ساقیان بزم پیمانه را حباب لب آب جو کنند

3 می نالی از نیی که به ناخن شکسته اند این وای ناخنی به دلت گر فرو کنند

4 دیوانه وجه رشته ندارد مگر همان تاری کشد ز جیب که چاکی رفو کنند

1 به مقصدی که مر آن را ره خدا گویند برو برو که از آن سو بیا بیا گویند

2 کسی که پای ندارد چگونه راه رود خود اهل شرع درین داوری چه ها گویند؟

3 ز رمز نخل «انا الله » گوی ناآگاه حدیث جلوه گه و موسی و عصا گویند

4 مگر ز حق نبود شرم حق پرستان را که نام حق نبرند و همین «انا» گویند

1 به عشق از دو جهان بی نیاز باید بود مجاز سوز حقیقت گداز باید بود

2 به جیب حوصله نقد نشاط باید ریخت به جان شکوه تغافل طراز باید بود

3 چو لب ز هرزه نوایان شوق نتوان شد چو دل ز پرده سرایان راز باید بود

4 چو بزم عشرتیان تازه رو توان جوشید چو شمع خلوتیان جان گداز باید بود

1 دانست کز شهادتم امید حور بود برگشتنم ز دین دم بسمل ضرور بود

2 رفت آن که ما ز حسن مدارا طمع کنیم سررشته در کف «ارنی گوی » طور بود

3 محرم مسنج رند «انا الحق » سرای را معشوقه خودنمای و نگهبان غیور بود

4 سالک نگفته ایم که منزل شناس نیست بی جاده ماند راه از آن رو که دور بود

1 قدر مشتاقان چه داند؟ درد ما چندش بود؟ آن که دایم کار با دلهای خرسندش بود

2 شاهد ما همنشین آرای و رنگین محفل ست لاجرم در بند خویش ست آن که در بندش بود

3 در نگارین روضه فردوس نگشاید دلش آن که در بند دروغ راست مانندش بود

4 آن که از شنگی به خاموشی دل از ما می برد وای گر چون ما زبان نکته پیوندش بود

1 چه خیزد از سخنی کز درون جان نبود بریده باد زبانی که خونچنان نبود

2 حکیم ساقی و می تند و من ز بدخویی ز رطل باده به خشم آیم ار گران نبود

3 نگفته ام ستم از جانب خداست ولی خدا به عهد تو بر خلق مهربان نبود

4 ز نازکی نتواند نهفت راز مرا خیال بوسه بر آن پای بی نشان نبود

1 دوش کز گردش بختم گله بر روی تو بود چشم سوی فلک و روی سخن سوی تو بود

2 آنچه شب شمع گمان کردی و رفتی به عتاب نفسم پرده گشای اثر خوی تو بود

3 چرخ کج باخت به من در خم دام تو فگند نعل واژون بلا حلقه گیسوی تو بود

4 دوست دارم گرهی را که به کارم زده اند کاین همانست که پیوسته در ابروی تو بود

1 تاجر شوق بدان ره به تجارت نرود که ره انجامد و سرمایه به غارت نرود

2 چه نویسم به تو در نامه؟ کز انبوهی غم نیست ممکن که روانی ز عبارت نرود

3 از حیا گیر نه از جور گر آن مایه ناز کشته تیغ ستم را به زیارت نرود

4 وصل دلدار نه خلدست همان به، همدم که نگویی سخن و عرض بشارت نرود

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی