آثار غالب دهلوی

صفحه 18 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ

2 ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ

3 به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ

4 ندانم حسرت روی که می‌خواهم رقم کردن که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ

1 خوبان نه آن کنند که کس را زیان رسد دل برد تا دگر چه از آن دلستان رسد؟

2 دارد خبر دریغ و من از سادگی هنوز سنجم همی که دوست مگر ناگهان رسد

3 مقصود ما ز دیر و حرم جز حبیب نیست هر جا کنیم سجده بدان آستان رسد

4 دردی کشان میکده در هم فتاده اند نازم به خواریی که به من زین میان رسد

1 بی دل نشد ار دل به بت غالیه مو داد گویی مگر آن دل که ز من برد به او داد

2 سخته ست دل غیر وگر از ننگ نگویی برگشتن مژگان تو گوید که چه رو داد

3 شایسته همین ما و تو بودیم که تقدیر ما را سخن نغز و ترا روی نکو داد

4 ساقی دگرم بود به میخانه ز مسجد می یک دو قدح بود و فریبم به سبو داد

1 خوش ست آن که با خویش جز غم ندارد ولی خوشترست آن که این هم ندارد

2 قوی کرده پیوند ناسور پشتش گرانمایه زخمی که مرهم ندارد

3 سرابی که رخشد به ویرانه خوشتر ز چشمی که پیرایه نم ندارد

4 به جوش عرق رنگ درباخت رویت گل از نازکی تاب شبنم ندارد

1 از رشک کرد آنچه به من روزگار کرد در خستگی نشاط مرا دید خوار کرد

2 در دل همی ز بینش من کینه داشت چرخ چون دید کان نماند نهان آشکار کرد

3 بد کرد چون سپهر به من گر چه من بدم باید بدین حساب ز نیکان شمار کرد

4 لنگر گسست صرصر و کشتی شکست موج دانا خورد دریغ که نادان چه کار کرد

1 به بند پرسش حالم نمی توان افتاد توان شناخت ز بندی که بر زبان افتاد

2 فغان من دل خلق آب کرد ورنه هنوز نگفته ام که مرا کار با فلان افتاد

3 من آن نیم که بتانم کنند دلجویی خوشم ز بخت که دلدار بدگمان افتاد

4 ز رشک غیر به دل خون فتاد ناگه و من به خون تپم که چه افتاد تا چنان افتاد؟

1 عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند کدام مژده که آرند و از کجا آرند؟

2 ز دوستان نبود خوشنما درین هنگام که وایه بهر گدای شکسته پا آرند

3 ز غم چنان شده ام مضمحل که اعدا را سزد که گنج گهر بهر رونما آرند

4 نه روی خواستن از حق بود جز آنان را که بنده وار همی طاعتش بجا آرند

1 جلوه می خواهیم آتش شو هوای ما مسنج دستگاه خویش بین و مدعای ما مسنج

2 گر خودت مهری بجنبد کام مشتاقان بده ور نه نیروی قضا اندر رضای ما مسنج

3 همنشین دارو ده و دل در خدای پاک بند می روی از کار، درد بی دوای ما مسنج

4 مرگ ما را تا که تمهید شکایت کرده است؟ رنج و اندوهی که دارد از برای ما مسنج

1 نیست وقتی که به ما کاهشی از غم نرسد نوبت سوختن ما به جهنم نرسد

2 دوری درد ز درمان نشناسی هشدار کز تپیدن دل افگار به مرهم نرسد

3 می به زهاد مکن عرض که این جوهر ناب پیش این قوم به شورابه زمزم نرسد

4 خواجه فردوس به میراث تمنا دارد وای گر در روش نسل به آدم نرسد

1 قدر مشتاقان چه داند؟ درد ما چندش بود؟ آن که دایم کار با دلهای خرسندش بود

2 شاهد ما همنشین آرای و رنگین محفل ست لاجرم در بند خویش ست آن که در بندش بود

3 در نگارین روضه فردوس نگشاید دلش آن که در بند دروغ راست مانندش بود

4 آن که از شنگی به خاموشی دل از ما می برد وای گر چون ما زبان نکته پیوندش بود

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی