آثار غالب دهلوی

صفحه 20 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 کسی بامن چه در صورت پرستی حرف دین گوید ز آزر گفت دانم گر ز صورت آفرین گوید

2 دلم در کعبه از تنگی گرفت، آواره ای خواهم که با من وسعت بتخانه های هند و چین گوید

3 به خشمم ناسزا می گوید و از لطف گفتارش گمان دارم که حرف دلنشینی بعد ازین گوید

4 شناسد جای غم دل را و خود را دلربا داند عجب دارد اگر دلداده خود را غمین گوید

1 ز بس تاب خرام کلکم آذر بیزد از کاغذ مداد اندوزم از دودی که هردم خیزد از کاغذ

2 ندانم تا چه خواهد کرد با چشم و دل دشمن رم کلکم که در جنبش غبار انگیزد از کاغذ

3 به کزلک از ورق چون بسترم سطر مکرر را تو گویی سونش لعل و گهر می‌ریزد از کاغذ

4 ندانم حسرت روی که می‌خواهم رقم کردن که هرجا بنگرم ذوق نگاهم خیزد از کاغذ

1 به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر به کوی خویشتن آن نعش بی کفن یاد آر

2 من آن نیم که ز مرگم جهان به هم نخورد فغان زاهد و فریاد برهمن یاد آر

3 به بام و در ز هجوم جوان و پیر بگوی به کوی و برزن از اندوه مرد و زن یاد آر

4 به ساز ناله گروهی ز اهل دل دریاب به بند مرثیه جمعی ز اهل فن یاد آر

1 ای دل از گلبن امید نشانی به من آر نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر

2 تا دگر زخم به ناسور توانگر گردد هدیه ای از کف الماس فشانی به من آر

3 همدم روز گدایی سبک از جا برخیز جان گرو، جامه گرو رطل گرانی به من آر

4 دلم ای شوق ز آشوب غمی نگشاید فتنه ای چند ز هنگامه ستانی به من آر

1 مژده ای ذوق خرابی که بهارست بهار خرد آشوب تر از جلوه یارست بهار

2 چه جنون تا زهوای گل و خارست بهار کاین چنین قطره زن از ابر بهارست بهار

3 نازم آیین کرم را که به سرگرمی خویش دشت را شمع و چراغ شب تارست بهار

4 شوخی خوی ترا قاعده دان ست خزان خوبی روی ترا آیینه دارست بهار

1 بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر صد چشمه روانست بدان راهگذار بر

2 غلتانی اشکم بود از حسرت دیدار آبی ست نگاهم که بپیچد به گهر بر

3 از گریه من تا چه سرایند ظریفان زین خنده که دارم به تمنای اثر بر

4 امید که خال رخ شیرین شود آخر چشمی که سیه ساخته خسرو به شکر بر

1 بتی دارم ز شنگی روزگاران خو، بهاران بر به مستی خویش را گرد آر و گوی از هوشیاران بر

2 خمی از می به ما بفرست وانگه هر قدر خواهی روان کن جوی از شیر و دل از پرهیزگاران بر

3 مرا گویی که تقوی ورز قربانت شوم خود را بیارای و به خلوتخانه تقوی شعاران بر

4 چه پرسی کاین چنین داغ از کدامین تخم می خیزد دلم از سینه بیرون آر و پیش لاله کاران بر

1 بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر

2 ز من به جرم تپیدن کناره می کردی بیا به خاک من و آرمیدنم بنگر

3 گذشته کار من از رشک غیر شرمت باد به بزم وصل تو خود را ندیدنم بنگر

4 شنیده ام که نبینی و ناامید نیم ندیدن تو شنیدم شنیدنم بنگر

1 در گریه از بس نازکی رخ مانده بر خاکش نگر وان سینه سودن از تپش بر خاک نمناکش نگر

2 برقی که جانها سوختی دل از جفا سردش ببین شوخی که خونها ریختی دست از حنا پاکش نگر

3 آن کو به خلوت با خدا هرگز نکردی التجا نالان به پیش هر کسی از جور افلاکش نگر

4 تا نام غم بودی زبان می گفت دریا در میان دریای خون اکنون روان از چشم سفاکش نگر

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی