آسمان بلند را میرم از غالب دهلوی غزل 250
1. آسمان بلند را میرم
ابر کحلی پرند را میرم
...
1. آسمان بلند را میرم
ابر کحلی پرند را میرم
...
1. تا به کی صرف رضاجویی دلها باشم
فرصتم باد کزین پس همه خود را باشم
...
1. اگر بر خود نمی بالد ز غارت کردن هوشم
مر او را از چه دشوارست گنجیدن در آغوشم؟
...
1. بی پردگی محشر رسوایی خویشم
در پرده یک خلق تماشایی خویشم
...
1. در وصل دل آزاری اغیار ندانم
دانند که من دیده ز دیدار ندانم
...
1. بخت در خوابست می خواهم که بیدارش کنم
پاره ای غوغای محشر کو که در کارش کنم؟
...
1. خود را همی به نقش طرازی علم کنم
تا با تو خوش نشینم و نظاره هم کنم
...
1. میربایم بوسه و عرض ندامت میکنم
اختراعی چند در آداب صحبت میکنم
...
1. رفتم که کهنگی ز تماشا برافگنم
در بزم رنگ و بو نمطی دیگر افگنم
...
1. در هر انجام محبت طرح آغاز افگنم
مهر بردارم ازو تا هم بر او بازافگنم
...
1. صبح ست خیز تا نفسی در هم افگنم
از ناله لرزه بر فلک اعظم افگنم
...
1. دگر نگاه ترا مست ناز میخواهم
حساب فتنه ز ایام باز میخواهم
...