آثار غالب دهلوی

صفحه 17 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 چو زه به قصد نشان بر کمان بجنباند تپد ز رشک دلم تا نشان بجنباند

2 دعا کدام و چه دشنام؟ تشنه سخنیم به کام ماست زبان چون زبان بجنباند

3 ز قتل غیر چه خواهد گوش غرض شغل ست بگو به لهو سرم بر سنان بجنباند

4 ز غیر نیست ز حسنست کش مجال نداد که لب به زمزمه الامان بجنباند

1 دماغ اهل فنا نشئه بلا دارد به فرقم اره طلوع پر هما دارد

2 به وعده گاه خرام تو کرد نمناکم بیا که شوقم از آوارگی حیا دارد

3 گشاد شست ادای تو دلنشین منست اگر خدنگ تو در دل نشست جا دارد

4 ز من مترس که ناگه به پیش قاضی حشر هجوم ناله لبم را ز ناله وا دارد

1 نومیدی ما گردش ایام ندارد روزی که سیه شد سحر و شام ندارد

2 بوسم لب دلدار و گزیدن نتوانم نرم ست دلم حوصله کام ندارد

3 مفرست به طوف حرم دوست نسیمی کز نکهت گل جامه احرام ندارد

4 هر ذره خاکم ز تو رقصان به هوایی ست دیوانگی شوق سرانجام ندارد

1 هر دم ز نشاطم دل آزاد بجنبد تا کیست درین پرده که بی باد بجنبد؟

2 بر هم زدن کار من آسان تر از آنست کز باد سحر طره شمشاد بجنبد

3 خواهم ز تو آزردگی غیر و چو بینم عرق حسد خاطر ناشاد بجنبد

4 مردم به دم و داغم از آن صید که در دام لختی پی مشغولی صیاد بجنبد

1 در کلبه ما از جگر سوخته بو برد با ما گله سنجید و شماتت به عدو برد

2 خواهم که برد ناله غبارم ز دل دوست چون گریه تن زار مرا زان سر کو برد

3 همره رودش کوثر و حوران که دم مرگ ذوق می ناب و هوس روی نکو برد

4 بستند ره جرعه آبی به سکندر دریوزه گر میکده صهبا به کدو برد

1 محو خودست لیک نه چون من درین چه بحث؟ او چون خودی نداشته دشمن درین چه بحث؟

2 افسانه گوست غیر چه مهر افگنی بر او غم برنتابد این همه گفتن درین چه بحث؟

3 جیحون و نیل نیست دل ست از خدا بترس گر نیست خون دیده به دامن درین چه بحث؟

4 بیچاره بین که جان به شکرخنده داده است خویشانش ار روند به شیون درین چه بحث؟

1 در پرده شکایت ز تو داریم و بیان هیچ زخم دل ما جمله دهانست و زبان هیچ

2 ای حسن گر از راست نرنجی سخنی هست ناز این همه یعنی چه؟ کمر هیچ و دهان هیچ

3 در راه تو هر موج غباری ست روانی دلتنگ نگردم ز برافشاندن جان هیچ

4 بر گریه بیفزود زدل هر چه فرو ریخت در عشق بود تفرقه سود و زیان هیچ

1 نقابدار که آیین رهزنی دارد جمال یوسفی و فر بهمنی دارد

2 وفای غیر گرش دلنشین شده ست چه غم خوشم ز دوست که با دوست دشمنی دارد

3 چه ذوق رهروی آن را که خارخاری نیست مرو به کعبه اگر راه ایمنی دارد

4 به دلفریبی من گرم بحث و سود منست نگاه تو به زبان تو همفنی دارد

1 ز گرمی نگهت خون دل به جوش آمد ز شادی ستمت سینه در خروش آمد

2 به جان نوید، که شرم از میانه هم رفت به عیش مژده که وقت وداع هوش آمد

3 خیال یار در آغوشم آنچنان بفشرد که شرم امشبم از شکوه های دوش آمد

4 به آستین بفشان و به تیغ خوش بردار که جان غبار تن و سر وبال دوش آمد

1 هر ذره را فلک به زمین‌بوس می‌رسد گر خاک راست دعوی ناموس می‌رسد

2 زان می که صاف آن به بتان وقف کرده‌اند درد ته پیاله به طاووس می‌رسد

3 زین سان که خو گرفته عاشق‌کشی‌ست حسن مر شمع را شکایت فانوس می‌رسد

4 خود پیش خود کفیل گرفتاری منست هردم به پرسش دل مأیوس می‌رسد

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی