به مرگ من که پس از من به مرگ از غالب دهلوی غزل 191
1. به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر
به کوی خویشتن آن نعش بی کفن یاد آر
...
1. به مرگ من که پس از من به مرگ من یاد آر
به کوی خویشتن آن نعش بی کفن یاد آر
...
1. ای دل از گلبن امید نشانی به من آر
نیست گر تازه گلی برگ خزانی به من آر
...
1. مژده ای ذوق خرابی که بهارست بهار
خرد آشوب تر از جلوه یارست بهار
...
1. بی دوست ز بس خاک فشاندیم به سر بر
صد چشمه روانست بدان راهگذار بر
...
1. بتی دارم ز شنگی روزگاران خو، بهاران بر
به مستی خویش را گرد آر و گوی از هوشیاران بر
...
1. بیا و جوش تمنای دیدنم بنگر
چو اشک از سر مژگان چکیدنم بنگر
...
1. در گریه از بس نازکی رخ مانده بر خاکش نگر
وان سینه سودن از تپش بر خاک نمناکش نگر
...
1. بر دل نفس غمم سرآور
چون ناله مرا زمن برآور
...
1. ای ذوق نواسنجی بازم به خروش آور
غوغای شبیخونی بر بنگه هوش آور
...
1. ای شوق به ما عربده بسیار میاموز
ابرام به درویزه دیدار میاموز
...
1. خون قطره قطره می چکد از چشم تر هنوز
نگسسته ایم بخیه زخم جگر هنوز
...