آثار غالب دهلوی

صفحه 17 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 گر چنین ناز تو آماده یغما ماند به سکندر نرسد هر چه ز دارا ماند

2 دل و دینی به بهای تو فرستم حاشا وام گیر آنچه ز بیعانه سودا ماند

3 هم به سودای تو خورشیدپرستم آری دل ز مجنون برد آهو که به لیلا ماند

4 با وجود تو دم از جلوه گری نتوان زد در گلستان تو طاووس به عنقا ماند

1 نفس از بیم خویت رشته پیچیده را ماند نگاه از تاب رویت موی آتش دیده را ماند

2 ز جوش دل هنوزش ریشه در آبست پنداری به مژگان قطره خون غنچه ناچیده را ماند

3 ز بس کز لاله و گل حسرت ناز تو می جوشد خیابان محشر دلهای خون گردیده را ماند

4 خوشا دلداده چشم خودش بودن در آیینه ز سرگرمی نگه صیاد آهودیده را ماند

1 دریغا که کام و لب از کار ماند سخن‌های ناگفته بسیار ماند

2 گدایم نهانخانه‌ای را که در وی در از بستگی‌ها به دیوار ماند

3 جنون پرده دارست ما را که ما را ز آشفتگی سر به دستار ماند

4 نگه را سیه خال طرف عذارش به تمغاچی رهرو آزار ماند

1 باید ز می هر آینه پرهیز گفته‌اند آری دروغ مصلحت‌آمیز گفته‌اند

2 فصلی هم از حکایت شیرین شمرده‌ایم آن قصه شکر که به پرویز گفته‌اند

3 خون ریختن به کوی تو کردار چشم ماست مردم ترا برای چه خونریز گفته‌اند؟

4 گویم ز سوز سینه و گوید که این همه تا خود نگشته آتش دل تیز گفته‌اند

1 بهر خواری بس که سرگرم تلاشم کرده‌اند پاره‌ای نزدیک در هر دورباشم کرده‌اند

2 ترسم از رسواییم آخر پشیمانی کشید رازم و این شاهدان مست فاشم کرده‌اند

3 چرخ هرروزم غم فردا به خوردن می‌دهد تا قیامت فارغ از فکر معاشم کرده‌اند

4 غیر گفتی روشناس چشم گوهربار هست رازدان ناله الماس پاشم کرده‌اند

1 مژده صبح درین تیره شبانم دادند شمع کشتند و ز خورشید نشانم دادند

2 رخ گشودند و لب هرزه سرایم بستند دل ربودند و دو چشم نگرانم دادند

3 سوخت آتشکده ز آتش نفسم بخشیدند ریخت بتخانه ز ناقوس فغانم دادند

4 گهر از رایت شاهان عجم برچیدند به عوض خامه گنجینه فشانم دادند

1 پروا اگر از عربده دوش نکردند امشب چه خطر بود که می نوش نکردند

2 در تیغ زدن منت بسیار نهادند بردند سر از دوش و سبکدوش نکردند

3 از تیرگی طره شبرنگ نظرها پرواز در آن صبح بناگوش نکردند

4 داغ دل ما شعله فشان ماند به پیری این شمع شب آخر شد و خاموش نکردند

1 عجب که مژده دهان رو به سوی ما آرند کدام مژده که آرند و از کجا آرند؟

2 ز دوستان نبود خوشنما درین هنگام که وایه بهر گدای شکسته پا آرند

3 ز غم چنان شده ام مضمحل که اعدا را سزد که گنج گهر بهر رونما آرند

4 نه روی خواستن از حق بود جز آنان را که بنده وار همی طاعتش بجا آرند

1 شوقم ز پند بر در فریاد می‌زند بر آتش من آب دم از باد می‌زند

2 تا افگنی چه ولوله اندر نهاد ما کآیینه از تو موج پریزاد می‌زند

3 از جوی شیر و عشرت خسرو نشان نماند غیرت هنوز طعنه به فرهاد می‌زند

4 هرگز مذاق درد اسیری نبوده است با ناله‌ای که مرغ قفس‌زاد می‌زند

1 ننگ فرهادم به فرسنگ از وفا دور افگند عشق کافر شغل جان دادن به مزدور افگند

2 شادم از دشمن که از رشک گدازم در دلش نیست زخمی کز چکیدن طرح ناسور افگند

3 قربتی خواهم به قاتل کاستخوان سینه ام قرعه فالی به نام زخم ساطور افگند

4 از شهیدان ویم کز بیم برق خنجرش لرزه در حور افتد و جام از کف حور افگند

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی