آثار غالب دهلوی

صفحه 8 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست

2 بدین نیاز که با تست ناز می رسدم گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست

3 به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد که در شکایت درد و غم دوا خفته ست

4 خروش حلقه رندان ز نازنین پسری ست که سر به زانوی زاهد به بوریا خفته ست

1 از وهم قطرگی ست که در خود گمیم ما اما چو وارسیم همان قلزمیم ما

2 در خاک از هوای گل و شمع فارغیم از توسن تو طالب نقش سمیم ما

3 تمکین ما ز چرخ سبکسر به باد رفت خوش دستگاه انجمن انجمیم ما

4 مردم به کینه تشنه خون همند و بس خون می خوریم چون هم از این مردمیم ما

1 قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را شکستی در نهادستی ادای کجکلاهی را

2 طبیعی نیست هر جا اختلاط، از وی حذر خوشتر کم از سوزنده آتش نیست آب گرم ماهی را

3 ز رخت خوابم آتشپاره ها رفته ست می داند تبم در لرزه افگنده ست باد صبحگاهی را

4 نماند از کثرت داغ غمت آن مایه جا باقی که داغی در فضای سینه اندازد سیاهی را

1 ظهور بخشش حق را ذریعه بی سببی ست وگر نه شرم گنه در شمار بی ادبی ست

2 ز گیر و دار چه غم چون به عالمی که منم هنوز قصه حلاج حرف زیر لبی ست

3 رموز دین نشناسم درست و معذورم نهاد من عجمی و طریق من عربی ست

4 نشاط جم طلب از آسمان نه شوکت جم قدح مباش ز یاقوت باده گر عنبی ست

1 ای که گفتی غم درون سینه جانفرساست، هست خامشیم اما اگر دانی که حق با ماست، هست

2 این سخن حق بود و گاهی بر زبان ما نرفت چون تو خود گفتی که خوبان را دل از خاراست، هست

3 دیده تا دل خون شدن کز غم روایت می کنی گر بگویم کاین نخستین موج آن دریاست، هست

4 دیدی آخر کانتقام خستگان چون می کشند آن که می گفتیم ما کامروز را فرداست، هست

1 ساخت ز راستی به غیر ترک فسونگری گرفت زهره به طالع عدو شیوه مشتری گرفت

2 شه به گدا کجا رسد زان که چو فتنه روی داد خاتم دست دیو برد کشور دل پری گرفت

3 ترک مرا ز گیر و دار شغل غرض بود نه سود فربه اگر نیافت صید خرده به لاغری گرفت

4 آمد و از ره غرور بوسه به خلوتم نداد رفت و در انجمن ز غیر مزد نواگری گرفت

1 جنون محمل به صحرای تحیر رانده است امشب نگه در چشم و آهم در جگر وامانده است امشب

2 به ذوق وعده سامان نشاطی کرده پندارم ز فرش گل به روی آتشم بنشانده است امشب

3 خیال وحشت از ضعف روان صورت نمی بندد بیابان بر نگه دامان ناز افشانده است امشب

4 دل از من عاریت جستند اهل لاف و دانستم سمندر این غریبان را به دعوت خوانده است امشب

1 باده مشکبوی ما بید و کنار کشت ما کوثر و سلسبیل ما طوبی ما بهشت ما

2 بس که غم تو بوده است تعبیه در سرشت ما نسخه فتنه می برد چرخ ز سرنوشت ما

3 حسرت وصل از چه رو چون به خیال سرخوشیم ابر اگر بایستد بر لب جوست کشت ما

4 نور خرد ز آگهی خواهش تن پدید کرد صرف ز قوم دوزخ ست نامیه در بهشت ما

1 ز من گرت نبود باور انتظار، بیا بهانه جوی مباش و ستیزه کار، بیا

2 به یک دو شیوه ستم دل نمی شود خرسند به مرگ من که به سامان روزگار بیا

3 بهانه جوست در الزام مدعی شوقت یکی به رغم دل ناامیدوار بیا

4 هلاک شیوه تمکین مخواه مستان را عنان گسسته تر از باد نوبهار بیا

1 جز دفع غم ز باده نبوده‌ست کام ما گویی چراغ روز سیاه است جام ما

2 در خلوتش گذرد نبود باد را مگر صرصر به خاک راه رساند پیام ما

3 ای باد صبح! عطری از آن پیرهن بیار تسکین ز بوی گل نپذیرد مشام ما

4 هربار دانه بهر هما افگنیم و مور آید به دام و دانه رباید ز دام ما

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی