آثار غالب دهلوی

صفحه 8 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است

2 انتظار جوله ساقی کبابم می‌کند می به ساغر آب حیوان و به مینا آتش است

3 گریه‌ات در عشق از تأثیر دود آه ماست اشک در چشم تو آب و در دل ما آتش است

4 ای که می‌گویی تجلی‌گاه نازش دور نیست صبر مشتی از خس و ذوق تماشا آتش است

1 ما لاغریم گر کمر یار نازکست فرقی ست در میانه که بسیار نازکست

2 دارم دلی ز آبله نازک نهادتر آهسته پا نهم که سر خار نازکست

3 از جنبش نسیم فرو ریزدی ز هم ما را چو برگ گل در و دیوار نازکست

4 باناله ام ز سنگ دلیهای خود مناز غافل قماش طاقت کهسار نازکست

1 لب شیرین تو جان نمکست وین که گفتم به زبان نمکست

2 در نهاد نمک از رشک لبت هست شوری که فغان نمکست

3 ای شده لطف و عتابت همه ناز ناز در عهد تو کان نمکست

4 ناز سرمایه دیگر ز تو یافت نمک خوان تو خوان نمکست

1 لذت عشقم ز فیض بینوایی حاصلست آنچنان تنگست دست من که پنداری دلست

2 هم به قدر جوشش دریا تنومندست موج تیغ سیراب از روانی های خون بسملست

3 وای لب گر دل ز تاب تشنگی نگدازدم میگساران مست و من مخمور و ساقی غافلست

4 در خم بند تغافل نالم از بیداد عمر پرده ساز فغانم پشت چشم قاتلست

1 در بذل لآلی و رقم دست کریم ست نی نی نی کلکم رگ مژگان یتیم ست

2 رشح کف جم می چکد از مغز سفالم سیرابی نطقم اثر فیض حکیم ست

3 از آتش لهراسپ نشان می دهد امروز سوزی که ز خاکم ز تو در عظم رمیم ست

4 از حرف من اندیشه گلستان خلیل ست از روی تو آیینه کف دست کلیم ست

1 گرد ره خویش از نفسم باز ندانست ننگش ز خرام آمد و پرواز ندانست

2 ز انسان غم ما خورد که رسوایی ما را خصم از اثر غمزه غماز ندانست

3 فریاد که تا این همه خون خوردنم از غم یک ره به دلش کرد گذر راز ندانست

4 نازم نگه شرم که دلها ز میان برد زانسان که خود آن چشم فسونساز ندانست

1 تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست

2 ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید صفحه نامه به شادابی برگ سمنست

3 کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش شارح «انبته الله نباتا حسن »ست

4 گهرافشانی مدح تو به جنبش آورد خامه ام را که کلید در گنج سخنست

1 ای که گفتی غم درون سینه جانفرساست، هست خامشیم اما اگر دانی که حق با ماست، هست

2 این سخن حق بود و گاهی بر زبان ما نرفت چون تو خود گفتی که خوبان را دل از خاراست، هست

3 دیده تا دل خون شدن کز غم روایت می کنی گر بگویم کاین نخستین موج آن دریاست، هست

4 دیدی آخر کانتقام خستگان چون می کشند آن که می گفتیم ما کامروز را فرداست، هست

1 به وادیی که در آن خضر را عصا خفته ست به سینه می سپرم ره اگر چه پا خفته ست

2 بدین نیاز که با تست ناز می رسدم گدا به سایه دیوار پادشا خفته ست

3 به صبح حشر چنین خسته رو سیه خیزد که در شکایت درد و غم دوا خفته ست

4 خروش حلقه رندان ز نازنین پسری ست که سر به زانوی زاهد به بوریا خفته ست

1 ز من گسستی و پیوند مشکل افتاده ست مرا مگیر به خونی که در دل افتاده ست

2 رسد دمی که خجالت کشم ز گرمی دوست ز خصم داغم و اندیشه باطل افتاده ست

3 به قدر ذوق تپیدن به کشته جا بخشند سخن به محکمه در کیش قاتل افتاده ست

4 شکافی ار جگر ذره نم برون ندهد به وادیی که مرا بار در گل افتاده ست

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی