آثار غالب دهلوی

صفحه 6 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت

2 چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت

3 سواد سایه همان صورت گلیم گرفت همای فرخ اگر سایه بر گدا انداخت

4 ز رزق خویش چه سان بر خورم که داس قضا ز کشت خوشه درود و در آسیا انداخت

1 فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت

2 به ذوق خلوت ناز تو خواب گشت تنم قضا به عربده در چشم پاسبانم سوخت

3 شنیده ای که به آتش نسوخت ابراهیم ببین که بی شرر و شعله می توانم سوخت

4 شرار آتش زردشت در نهادم بود که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت

1 آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت

2 نه بدر جسته شرار و نه بجا مانده رماد سوختم لیک ندانم به چه عنوانم سوخت

3 سینه از اشک جدا، دیده جدا می سوزد این رگ ابر شرربار پریشانم سوخت

4 حاجت افتاد به روزم ز سیاهی به چراغ دل به بی رونقی مهر درخشانم سوخت

1 اندوده به داغی دو سه پر کاله فرو ریخت چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت

2 آتشکده خوی تو نازم که ز طرفش رفتم شرر و داغ گل و لاله فرو ریخت

3 بر ساده دلانت به وفا جلوه همی داد بیداد تو آب از رخ دلاله فرو ریخت

4 گفتم ز که پرسم خبر عمر گذشته؟ ساقی به قدح باده ده ساله فرو ریخت

1 نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست

2 نظاره عرض جمالت ز نوبهار گرفت شکوه صاحب خرمن ز خوشه چین پیداست

3 رسید تیغ توام بر سر و ز سینه گذشت زهی شکفتگی دل که از جبین پیداست

4 به جرم دیده خونبار کشته ای ما را ترا ز دامن و ما را ز آستین پیداست

1 منع ز صهبا چرا باده روان پرور است خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است

2 پرتو مهر و مه است نور به چشم اندرون گر چه بود در قدح اصل می از کوثر است

3 عهد جوانی گذشت توبه نکردم هنوز باده به پیران سری نیک به من در خور است

4 ای به من آویخته پاره ای از جا بگرد تا نفتد بر زمین باده که در ساغر است

1 هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست

2 غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست

3 جاه ز علم بی خبر علم ز جاه بی نیاز هم محک تو زر ندید هم زر من محک نخواست

4 شحنه دهر بر ملا هر چه گرفت پس نداد کاتب بخت در خفا هر چه نوشت حک نخواست

1 بس که درین داوری بی اثر افتاده است اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است

2 عکس تنش را در آب لرزه بود هم ز موج بیم نگاه خودش کارگر افتاده است

3 ناله نداند که من شعله زیان می کنم هر چه ز دل جسته است در جگر افتاده است

4 خاطر بلبل بجوی قطره شبنم مگوی کز پسی گوش گل ناله تر افتاده است

1 از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است

2 چشم بد دور چه خوش می تپم امشب که به روز نفس سوخته در سینه پریشان شده است

3 در دلش جویی و در دیر و حرم نشناسی تا چه رو داد که در زاویه پنهان شده است؟

4 لب گزد بیخود و با خود شکرآبی دارد تا چه گفته ست که از گفته پشیمان شده است؟

1 جیب مرا مدوز که بودش نمانده است تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است

2 سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است

3 داد از تظلمی که به گوشت نمی رسد آه از توقعی که وجودش نمانده است

4 چون نقطه اختر سیه از سیر باز ماند گویی دگر هبوط و صعودش نمانده است

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی