گر بار نیست سایه خود از بید از غالب دهلوی غزل 60
1. گر بار نیست سایه خود از بید بوده است
باری بگو که از تو چه امید بوده است؟
...
1. گر بار نیست سایه خود از بید بوده است
باری بگو که از تو چه امید بوده است؟
...
1. امشب آتشینرویی گرم ژندخوانیهاست
کز لبش نوا هر دم در شررفشانیهاست
...
1. سموم وادی امکان ز بس جگر تابست
گداز زهره خاکست هر کجا آبست
...
1. هم وعده و هم منع ز بخشش چه حسابست
جان نیست، مکرر نتوان داد، شرابست
...
1. نشاط معنویان از شرابخانه تست
فسون بابلیان فصلی از فسانه تست
...
1. حق جلوه گر ز طرز بیان محمدست
آری کلام حق به زبان محمدست
...
1. چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست
چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟
...
1. به خود رسیدنش از ناز بس که دشوارست
چو ما به دام تمنای خود گرفتارست
...
1. چشمم از ابر اشکبارترست
از عرق جبهه بهارترست
...
1. کشته را رشک کشته دگرست
من و زخمی که بر دل از جگرست
...
1. سینه بگشودیم و خلقی دید کاینجا آتش است
بعد از این گویند آتش را که گویا آتش است
...
1. ما لاغریم گر کمر یار نازکست
فرقی ست در میانه که بسیار نازکست
...