1 جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
2 از وحشت برونم بنگر غم درونم آمیزش غریبی باشد به هوش رم را
3 گویند می نویسد قاتل برات خیری یارب شکسته باشد بر نام ما قلم را
4 بی وجه در رهت نیست از پا فتادن من بر دیده می نشانم در هر قدم، قدم را
1 تعالی الله به رحمت شاد کردن بیگناهان را خجل نپسندد آزرم کرم بیدستگاهان را
2 خوی شرم گنه در پیشگاه رحمت عامت سهیل و زهره افشانده ز سیما روسیاهان را
3 زهی دردت که با یک عالم آشوب جگرخایی دود در دل گدایان را و در سر پادشاهان را
4 به حرفی حلقه در گوش افگنی آزادمردان را به خوابی مغز در شور آوری بالینپناهان را
1 سموم وادی امکان ز بس جگر تابست گداز زهره خاکست هر کجا آبست
2 مرنج از شب تار و بیا به بزم نشاط که پنبه سر مینای باده مهتابست
3 به خوابم آمدنش جز ستم ظریفی نیست خدا نخواسته باشد به غیر همخوابست
4 ز وضع روزن دیوار می توان دانست که چشم غمکده ما به راه سیلابست
1 گرد ره خویش از نفسم باز ندانست ننگش ز خرام آمد و پرواز ندانست
2 ز انسان غم ما خورد که رسوایی ما را خصم از اثر غمزه غماز ندانست
3 فریاد که تا این همه خون خوردنم از غم یک ره به دلش کرد گذر راز ندانست
4 نازم نگه شرم که دلها ز میان برد زانسان که خود آن چشم فسونساز ندانست
1 لعل تو خسته اثر التماس کیست؟ بخت من از تو شکوه گزار سپاس کیست؟
2 گیرم ز داغ عشق تو طرفی نبست دل اینم نه بس بود که جگر روشناس کیست؟
3 لرزم به کوی غیر ز بی تابی نسیم کاندر امیدواری بوی لباس کیست؟
4 با او به ساز وصلی و با من به عزم قتل آه از امید غیر که همچشم یاس کیست؟
1 ایمنیم از مرگ تا تیغت جراحت بار هست روزی ناخورده ما در جهان بسیار هست
2 ما و خاک رهگذر بر فرق عریان ریختن گل کسی جوید که او را گوشه دستار هست
3 پاره ای امیدوارستم، تکلف بر طرف با همه بی التفاتی دردمند آزار هست
4 بر سر کوی تو با مهرم به جنگ آرد همی این هجوم ذره کاندر روزن دیوار هست
1 کشته را رشک کشته دگرست من و زخمی که بر دل از جگرست
2 رمد اجزای روزگار ز هم روز و شب در قفای یکدگرست
3 مستی انداز لغزشی دارد حیف پایی که آفتش ز سرست
4 ناله را مالدار کرد اثر دل سختش دکان شیشه گرست
1 فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت
2 به ذوق خلوت ناز تو خواب گشت تنم قضا به عربده در چشم پاسبانم سوخت
3 شنیده ای که به آتش نسوخت ابراهیم ببین که بی شرر و شعله می توانم سوخت
4 شرار آتش زردشت در نهادم بود که هم به داغ مغان شیوه دلبرانم سوخت
1 نشاط معنویان از شرابخانه تست فسون بابلیان فصلی از فسانه تست
2 به جام و آینه حرف جم و سکندر چیست؟ که هر چه رفت به هر عهد در زمانه تست
3 فریب حسن بتان پیشکش، اسیر توایم اگر خط ست وگر خال دام و دانه تست
4 هم از احاطه تست این که در جهان ما را قدم به بتکده و سر بر آستانه تست
1 هند را رند سخن پیشه گمنامی هست اندرین دیر کهن میکده آشامی هست
2 خسروی باده درین دور اگر می خواهی پیش ما آی که ته جرعه ای از جامی هست
3 نامه از سوز درونم به رقم سوخته شد قاصد ار دم زند از حوصله پیغامی هست
4 جغد و آزادی جاوید هما را نازم کش به هر سو کششی از شکن دامی هست