1 چون عذار خویش دارد نامه اعمال ما ساده پرکار فراوان شرم اندک سال ما
2 میل ما سوی وی و میلش به سوی چون خودی ست آرد از خود رفتنش ناگه به استقبال ما
3 حال ما از غیر می پرسی و منت می بریم آگهی باری که آگه نیستی از حال ما؟
4 عیش و غم در دل نمی استد خوشا آزادگی باده و خونابه یکسانست در غربال ما
1 جز دفع غم ز باده نبودهست کام ما گویی چراغ روز سیاه است جام ما
2 در خلوتش گذرد نبود باد را مگر صرصر به خاک راه رساند پیام ما
3 ای باد صبح! عطری از آن پیرهن بیار تسکین ز بوی گل نپذیرد مشام ما
4 هربار دانه بهر هما افگنیم و مور آید به دام و دانه رباید ز دام ما
1 نقشی ز خود به راهگذر بستهایم ما بر دوست راه ذوق نظر بستهایم ما
2 با بنده خود این همه سختی نمیکنند خود را به زور بر تو مگر بستهایم ما؟
3 دل مشکن و دماغ و دل خو نگاه دار کاین خود طلسم دود و شرر بستهایم ما
4 بر روی حاسدان در دوزخ گشوده رشک از بهر خویش جنت در بستهایم ما
1 در گرد غربت آینه دار خودیم ما یعنی ز بیکسان دیار خودیم ما
2 دیگر ز ساز بیخودی ما صدا مجوی آوازی از گسستن تار خوردیم ما
3 از بس که خاطر هوس گل عزیز بود خون گشته ایم و باغ و بهار خودیم ما
4 ما جمله وقف خویش و دل ما ز ما پرست گویی هجوم حسرت کار خودیم ما
1 از وهم قطرگی ست که در خود گمیم ما اما چو وارسیم همان قلزمیم ما
2 در خاک از هوای گل و شمع فارغیم از توسن تو طالب نقش سمیم ما
3 تمکین ما ز چرخ سبکسر به باد رفت خوش دستگاه انجمن انجمیم ما
4 مردم به کینه تشنه خون همند و بس خون می خوریم چون هم از این مردمیم ما
1 راز خویت از بدآموز تو میجوییم ما از تو میگوییم گر با غیر میگوییم ما
2 حشر مشتاقان همان بر صورت مژگان بود مر ز خاک خویشتن چون سبزه میروییم ما
3 راز عاشق از شکست رنگ رسوا میشود با وجود سختجانیها تنکروییم ما
4 زین بهار آیین نگاهان بو که بپذیرد یکی عمرها شد، رخ به خون دیده میشوییم ما
1 آشنایانه کشد خار رهت دامن ما گویی این بود ازین پیش به پیراهن ما
2 بی تو چون باده که در شیشه هم از شیشه جداست نبود آمیزش جان در تن ما با تن ما
3 سایه و چشمه به صحرا دم عیسی دارد اگر اندیشه منزل نشود رهزن ما
4 تا رود شکوه تیغ ستم آسان از دل بخیه بر زخم پریشان فتد از سوزن ما
1 از تست اگر ساخته، پرداخته ما کفری نبود مطلب بی ساخته ما
2 پرورده نازیم به رحمتکده عجز بر پای تو باشد سرافراخته ما
3 هم طرحی سودازدگان تو بلا شد کاشانه اغیار برانداخته ما
4 در عشق تو بر ماست دیت اهل نظر را ابروی تو تیغ به خیال آخته ما
1 مدام محرم صهبا بود پیاله ما به گرد مهر تنیده ست خط هاله ما
2 زهی ز گرمی خویت نفس گرانمایه گداز ناله ما آبیار ناله ما
3 چمن طراز جنونیم و دشت و کوه از ماست به مهر داغ شقایق بود قباله ما
4 به دل ز جور تو دندان فشرده ایم و خوشیم ز استخوان اثری نیست در نواله ما
1 لرزه دارد خطر از هیبت ویرانه ما سیل را پای به سنگ آمده در خانه ما
2 تفی از برق بلا تعبیه دارد در خویش دهن خاک کند آبله از دانه ما
3 چشم بر تازگی شور جنون دوخته است در خزان بیش بود مستی دیوانه ما
4 می به اندازه حرام آمده ساقی برخیز شیشه خود بشکن بر سر پیمانه ما