آثار غالب دهلوی

صفحه 5 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 خاموشی ما گشت بدآموز، بتان را زین پیش وگر نه اثری بود، فغان را

2 منت کش تأثیر وفاییم، که آخر این شیوه عیان ساخت، عیار دگران را

3 در طبع بهار این همه آشفتگی از چیست؟ گویی که دل از بیم تو خون گشته خزان را

4 مویی که برون نامده باشد چه نماید؟ بیهوده در اندام تو جستیم، میان را

1 مدام محرم صهبا بود پیاله ما به گرد مهر تنیده ست خط هاله ما

2 زهی ز گرمی خویت نفس گرانمایه گداز ناله ما آبیار ناله ما

3 چمن طراز جنونیم و دشت و کوه از ماست به مهر داغ شقایق بود قباله ما

4 به دل ز جور تو دندان فشرده ایم و خوشیم ز استخوان اثری نیست در نواله ما

1 نقشی ز خود به راهگذر بسته‌ایم ما بر دوست راه ذوق نظر بسته‌ایم ما

2 با بنده خود این همه سختی نمی‌کنند خود را به زور بر تو مگر بسته‌ایم ما؟

3 دل مشکن و دماغ و دل خو نگاه دار کاین خود طلسم دود و شرر بسته‌ایم ما

4 بر روی حاسدان در دوزخ گشوده رشک از بهر خویش جنت در بسته‌ایم ما

1 بس که درین داوری بی اثر افتاده است اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است

2 عکس تنش را در آب لرزه بود هم ز موج بیم نگاه خودش کارگر افتاده است

3 ناله نداند که من شعله زیان می کنم هر چه ز دل جسته است در جگر افتاده است

4 خاطر بلبل بجوی قطره شبنم مگوی کز پسی گوش گل ناله تر افتاده است

1 منع ما از باده عرض احتسابی بیش نیست محتسب افشرده انگور، آبی بیش نیست

2 رنج و راحت بر طرف شاهد پرستانیم ما دوزخ از سرگرمی نازش عتابی بیش نیست

3 خارج از هنگامه سر تا سر به بیکاری گذشت رشته عمر خضر مد حسابی بیش نیست

4 قطره و موج و کف و گرداب جیحونست و بس این من و مایی که می بالد حجابی بیش نیست

1 جیب مرا مدوز که بودش نمانده است تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است

2 سرگرمی خیال تو از ناله باز داشت دل پاره آتشی ست که دودش نمانده است

3 داد از تظلمی که به گوشت نمی رسد آه از توقعی که وجودش نمانده است

4 چون نقطه اختر سیه از سیر باز ماند گویی دگر هبوط و صعودش نمانده است

1 پس از کشتن به خوابم دید نازم بدگمانی را به خود پیچد که هی هی دی غلط کردم فلانی را

2 دلم بر رنج نابرداری فرهاد می سوزد خداوندا بیامرز آن شهید امتحانی را

3 دریغ از حسرت دیدار ور نه جای آن دارد که بی رویت به دشمن داده باشم زندگانی را

4 سرشتم را بیالودند تا سازند از لایش پر پروانه و منقار مرغ بوستانی را

1 خوش وقت اسیری که برآمد هوس ما شد روز نخستین، سبد گل قفس ما

2 مهتاب نمکسار بود باده ما را ای بی مزه بی روی تو بزم هوس ما

3 حیرت زده جلوه نیرنگ خیالیم آیینه مدارید به پیش نفس ما

4 آوازه شرع از سر منصور بلند است از شبروی ماست شکوه عسس ما

1 چو صبح من ز سیاهی به شام مانندست چه گوییم که ز شب چند رفت یا چندست؟

2 به رنج از پی راحت نگاه داشته اند ز حکمت ست که پای شکسته در بندست؟

3 درازدستی من چاکی ار فگند چه عیب ز پیش دلق ورع با هزار پیوندست

4 نگفته ای که به تلخی بساز و پند پذیر برو که باده ما تلخ تر از این پندست

1 نگویم تازه دارم شیوه جادوبیانان را ولی در خویش بینم کارگر جادوی آنان را

2 همانا پیشکار بخت ناسازم به تنهایی ستوه آورده ام از چاره جویی مهربانان را

3 ندارد حاجت لعل و گهر حسن خدادادت عبث در آب و آتش رانده ای بازارگانان را

4 چه بی برگی است جان دادن به زخمی زان دم خنجر هلاکستم فراخیهای عیش سخت جانان را

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی