از انده نایافت قلق میکنم از غالب دهلوی غزل 48
1. از انده نایافت قلق میکنم امشب
گر پرده هستیست که شق میکنم امشب؟
1. از انده نایافت قلق میکنم امشب
گر پرده هستیست که شق میکنم امشب؟
1. سحر دمیده و گل در دمیدنست مخسپ
جهان جهان گل نظاره چیدنست مخسپ
1. خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت
که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت
1. فغان که برق عتاب تو آنچنانم سوخت
که راز در دل و مغز اندر استخوانم سوخت
1. آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت
دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت
1. اندوده به داغی دو سه پر کاله فرو ریخت
چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت
1. نگه به چشم نهان و ز جبهه چین پیداست
شگرفی تو ز انداز مهر و کین پیداست
1. منع ز صهبا چرا باده روان پرور است
خوف ز عصیان عبث خواجه شفاعتگر است
1. هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست
ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
1. بس که درین داوری بی اثر افتاده است
اشک تو گویی مرا از نظر افتاده است
1. از فرنگ آمده در شهر فراوان شده است
جرعه را دین عوض آرید می ارزان شده است
1. جیب مرا مدوز که بودش نمانده است
تارش ز هم گسسته و پودش نمانده است