1 به خلوت مژده نزدیکی یارست پهلو را فریب امتحان پاکبازی داده ام او را
2 ز محو پرده محمل، مگو فرهاد را میرم که می خاید به ذوق فتنه شادروان مشکو را
3 جهان از باده و شاهد بدان ماند که پنداری به دنیا از پس آدم فرستادند مینو را
4 ز من رنجیده با اغیار در نازست و می خواهد به جنبش های ابرو از گره پردازد ابرو را
1 تا دوخت چاره گر جگر چارپاره را از بخیه خنده بر دم تیغ ست چاره را
2 با اضطراب دل ز هر اندیشه فارغم آسایشی ست جنبش این گاهواره را
3 چون شعله هم ز روی تو پیداست خوی تو تا کی به تاب باده فریبی نظاره را
4 سرگرم مهر شد دل چرخ ستیزه خو چندان که داغ کرده جبین ستاره را
1 دل تاب ضبط ناله ندارد خدای را از ما مجوی گریه بی های های را
2 آید به چشم روشنی ذره آفتاب بر هر زمین که طرح کنی نقش پای را
3 مشتاق عرض جلوه خویش ست حسن دوست از قرب مژده ده نگه نارسای را
4 آشفتگی بر اوج فنا بال می زند ای شعله داغ گرد و نگه دار جای را
1 به پایان محبت یاد می آرم زمانی را که دل عهد وفا نابسته دام دلستانی را
2 فسونی کو که بر حال غریبی دل به درد آرد بداندیشی به اندوه عزیزان شادمانی را
3 اجازت داد پیشش یک دو حرف از درد دل گفتم پس از دیری که بر خود عرضه دادم داستانی را
4 جهان هیچ ست با وی لاجرم زینها چه اندیشد گرفتم کز فغانم دل ز هم پاشد جهانی را
1 پس از کشتن به خوابم دید نازم بدگمانی را به خود پیچد که هی هی دی غلط کردم فلانی را
2 دلم بر رنج نابرداری فرهاد می سوزد خداوندا بیامرز آن شهید امتحانی را
3 دریغ از حسرت دیدار ور نه جای آن دارد که بی رویت به دشمن داده باشم زندگانی را
4 سرشتم را بیالودند تا سازند از لایش پر پروانه و منقار مرغ بوستانی را
1 قضا آیینه دار عجز خواهد ناز شاهی را شکستی در نهادستی ادای کجکلاهی را
2 طبیعی نیست هر جا اختلاط، از وی حذر خوشتر کم از سوزنده آتش نیست آب گرم ماهی را
3 ز رخت خوابم آتشپاره ها رفته ست می داند تبم در لرزه افگنده ست باد صبحگاهی را
4 نماند از کثرت داغ غمت آن مایه جا باقی که داغی در فضای سینه اندازد سیاهی را
1 باده مشکبوی ما بید و کنار کشت ما کوثر و سلسبیل ما طوبی ما بهشت ما
2 بس که غم تو بوده است تعبیه در سرشت ما نسخه فتنه می برد چرخ ز سرنوشت ما
3 حسرت وصل از چه رو چون به خیال سرخوشیم ابر اگر بایستد بر لب جوست کشت ما
4 نور خرد ز آگهی خواهش تن پدید کرد صرف ز قوم دوزخ ست نامیه در بهشت ما
1 گر بیایی مست ناگاه از در گلزار ما گل ز بالیدن رسد تا گوشه دستار ما
2 وحشتی در طالع کاشانه ما دیده است می پرد چون رنگ از رخ، سایه از دیوار ما
3 گوشه گیرانیم و محو پاس ناموس خودیم آبروی ما گداز جوهر رفتار ما
4 خسته عجزیم و از ما جز گنه مقبول نیست تکیه دارد بر شکست توبه استغفار ما
1 به گیتی شد عیان از شیوه عجز اضطرار ما ز پشت دست ما باشد قماش روی کار ما
2 به بیم افگنده می را چاره رنج خمار ما قدح بر خویش می لرزد ز دست رعشه دار ما
3 خوشا جانی که اندوهی فرو گیرد سراپایش ز نومیدی توان پرسید لطف انتظار ما
4 نشستن بر سر راه تحیر عالمی دارد که هر کس می رود از خویش می گردد دچار ما
1 خوش وقت اسیری که برآمد هوس ما شد روز نخستین، سبد گل قفس ما
2 مهتاب نمکسار بود باده ما را ای بی مزه بی روی تو بزم هوس ما
3 حیرت زده جلوه نیرنگ خیالیم آیینه مدارید به پیش نفس ما
4 آوازه شرع از سر منصور بلند است از شبروی ماست شکوه عسس ما