1 ای خداوند خردمند و جهان داور دانا وی به نیروی خرد بر همه کردار توانا
2 ای به رفتار و به دیدار ز زیبائی و خوبی سرو نوخاسته آسا مه ناکاسته مانا
3 به ادا پایه فزایا به نظر عقده گشایا به کرم ابر عطایا به غضب برق سنانا
4 به نگه خسته نوازا به سخن بذله طرازا به قلم غالیه سایا به نفس عطرفشانا
1 تا به سویم نظر لطف «جمس تامسن » است سبزه ام گلبن و خارم گل و خاکم چمنست
2 ای که تا نام تو آرایش عنوان بخشید صفحه نامه به شادابی برگ سمنست
3 کلکم از تازگی مدح تو درباره خویش شارح «انبته الله نباتا حسن »ست
4 گهرافشانی مدح تو به جنبش آورد خامه ام را که کلید در گنج سخنست
1 از تست اگر ساخته، پرداخته ما کفری نبود مطلب بی ساخته ما
2 پرورده نازیم به رحمتکده عجز بر پای تو باشد سرافراخته ما
3 هم طرحی سودازدگان تو بلا شد کاشانه اغیار برانداخته ما
4 در عشق تو بر ماست دیت اهل نظر را ابروی تو تیغ به خیال آخته ما
1 به خود رسیدنش از ناز بس که دشوارست چو ما به دام تمنای خود گرفتارست
2 تمام زحمتم، از هستیم چه می پرسی؟ ز جسم لاغر خویشم به پیرهن خارست
3 صلای قتل ده و جانفشانی ما بین برای کشتن عشاق وعده بسیارست
4 ستم کش سر ناموس جوی خویشتنم که تا ز جیب برآمد به بند دستارست
1 خوشم که چرخ به کوی توام ز پا انداخت که هم ز من پی من خلد را بنا انداخت
2 چو نقش پا همه افتادگی ست هستی من ز آسمان گله نبود اگر مرا انداخت
3 سواد سایه همان صورت گلیم گرفت همای فرخ اگر سایه بر گدا انداخت
4 ز رزق خویش چه سان بر خورم که داس قضا ز کشت خوشه درود و در آسیا انداخت
1 چشمم از ابر اشکبارترست از عرق جبهه بهارترست
2 گریه کرد از فریب و زارم کشت نگه از تیغ آبدارترست
3 می برانگیزدش به کشتن من دشمن از دوست غمگسارترست
4 دی مگر مست بوده ای کامروز شکرم از شکوه ناگوارترست
1 چون عذار خویش دارد نامه اعمال ما ساده پرکار فراوان شرم اندک سال ما
2 میل ما سوی وی و میلش به سوی چون خودی ست آرد از خود رفتنش ناگه به استقبال ما
3 حال ما از غیر می پرسی و منت می بریم آگهی باری که آگه نیستی از حال ما؟
4 عیش و غم در دل نمی استد خوشا آزادگی باده و خونابه یکسانست در غربال ما
1 آن که بی پرده به صد داغ نمایانم سوخت دیده پوشید و گمان کرد که پنهانم سوخت
2 نه بدر جسته شرار و نه بجا مانده رماد سوختم لیک ندانم به چه عنوانم سوخت
3 سینه از اشک جدا، دیده جدا می سوزد این رگ ابر شرربار پریشانم سوخت
4 حاجت افتاد به روزم ز سیاهی به چراغ دل به بی رونقی مهر درخشانم سوخت
1 اندوده به داغی دو سه پر کاله فرو ریخت چون برگ شقایق جگر از ناله فرو ریخت
2 آتشکده خوی تو نازم که ز طرفش رفتم شرر و داغ گل و لاله فرو ریخت
3 بر ساده دلانت به وفا جلوه همی داد بیداد تو آب از رخ دلاله فرو ریخت
4 گفتم ز که پرسم خبر عمر گذشته؟ ساقی به قدح باده ده ساله فرو ریخت
1 گر بیایی مست ناگاه از در گلزار ما گل ز بالیدن رسد تا گوشه دستار ما
2 وحشتی در طالع کاشانه ما دیده است می پرد چون رنگ از رخ، سایه از دیوار ما
3 گوشه گیرانیم و محو پاس ناموس خودیم آبروی ما گداز جوهر رفتار ما
4 خسته عجزیم و از ما جز گنه مقبول نیست تکیه دارد بر شکست توبه استغفار ما