گستاخ گشته ایم غرور جمال از غالب دهلوی غزل 297
1. گستاخ گشته ایم غرور جمال کو؟
پیچیده ایم سر ز وفا گوشمال کو؟
...
1. گستاخ گشته ایم غرور جمال کو؟
پیچیده ایم سر ز وفا گوشمال کو؟
...
1. گویی به من کسی که ز دشمن رسیده کو؟
آن پیر زال سست پی قد خمیده کو؟
...
1. حق که حقست سمیع ست فلانی بشنو
بشنو گر تو خداوند جهانی بشنو
...
1. هله من عاشق ذاتم تنه ناها یا هو
ناظر حسنه صفاتم تنه ناها یا هو
...
1. شاها به بزم جشن چو شاهان شراب خواه
زر بی حساب بخش و قدح بی حساب خواه
...
1. بتی دارم از اهل دل رم گرفته
به شوخی دل از خویشتن هم گرفته
...
1. مر ز فنا فراغ را مژده برگ و ساز ده
سایه به مهر واگذار قطره به بحر باز ده
...
1. گاهی به چشم دشمن و گاهی در آینه
بر کار عیب جویی خویشم هر آینه
...
1. بر دست و پای بند گرانی نهاده ای
نازم به بندگی که نشانی نهاده ای
...
1. چون زبانها لال و جانها پر ز غوغا کردهای
بایدت از خویش پرسید آنچه با ما کردهای
...
1. می رود خنده به سامان بهاران زده ای
خون گل ریخته و می به گلستان زده ای
...
1. کیستم دست به مشاطگی جان زده ای
گوهرآمای نفس از دل دندان زده ای
...