1 تن بر کرانه ضایع دل در میانه غافل چون غرقه ای که ماند رختش به سوی ساحل
2 داغم به شعله زایی انداز برق خاطف سعیم به نارسایی پرواز مرغ بسمل
3 ذوق شهادتم را دست قضا به حنا سیر سعادتم را پای ستاره در گل
4 اندیشه را سراسر حشری ست در برابر نظاره را دمادم برقی ست در مقابل
1 گفتم ز شادی نبودم گنجیدن آسان در بغل تنگم کشید از سادگی در وصل جانان در بغل
2 نازم خطر ورزیدنش وان هرزه دل لرزیدنش چینی به بازی بر جبین دستی به دستان در بغل
3 آه از تنک پیراهنی کافزون شدش تردامنی تا خوی برون داد از حیا گردید عریان در بغل
4 دانش به می درباخته خود را ز من نشناخته رخ در کنارم ساخته از شرم پنهان در بغل
1 داریم در هوای تو مستی به بوی گل ما راست باده ای که تو نوشی به روی گل
2 اندازه سنج رشکم و ترسم ز انتقام پوشم ز شمع چشم و نبینم به سوی گل
3 بر گوشه بساط غریبست و آشناست گلبن دیار گل بود و شاخ کوی گل
4 اندیشه را به نیم ادا می توان فریفت خون کن دلی که از تو کند آرزوی گل
1 نه مرا دولت دنیا نه مرا اجر جمیل نه چو نمرود توانا نه شکیبا چو خلیل
2 با رقیبان کف ساقی به می ناب کریم با غریبان لب جیحون به دمی آب بخیل
3 بنه و بار به شبگیر درافگنده به راه آن که دانست سراسیمگی صبح رحیل
4 هان و هان ای گهرین پاره سیمین ساعد کز دم تیغ بلیسی به زبان خون قتیل
1 هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتادهام چون امام سبحه بیرون از شمار افتادهام
2 ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن آتش رشکم به جان نوبهار افتادهام
3 میفشانم بال و در بند رهایی نیستم طایر شوقم به دام انتظار افتادهام
4 کار و بار موج با بحر است خودداری مجوی در شکست خویشتن بیاختیار افتادهام
1 بود بدگو ساده با خود همزبانش کردهام از وفا آزردنت خاطرنشانش کردهام
2 بر امید آن که اختر در گذر باشد مگر هرزه میگویم که بر خود مهربانش کردهام
3 گوشه چشمش به بزم دلربایان با من است وقت من خوش باد کز خود بدگمانش کردهام
4 جان به تاراج نگاهی دادن از عجزم شمرد آن که منع ربط دامن با میانش کردهام
1 دیدم آن هنگامه، بیجا خوف محشر داشتم خود همان شورست کاندر زیست در سر داشتم
2 طول روز محشر و تاب مهر ذوقی بود و بس جلوه برقی در ابر دامن تر داشتم
3 تا چه سنجم دوزخ و کوثر که من نیز این چنین آتشی در سینه و آبی به ساغر داشتم
4 دوش بر من عرض کردند آنچه در کونین بود زان همه کالای رنگارنگ دل برداشتم
1 یاد باد آن روزگاران کاعتباری داشتم آه آتشناک و چشم اشکباری داشتم
2 آفتاب روز رستاخیز یادم می دهد کاندران عالم نظر بر تابساری داشتم
3 تا کدامین جلوه زان کافر ادا می خواستم؟ کز هجوم شوق در وصل انتظاری داشتم
4 ترکتاز صرصر شوق توام از جا ربود ور نه با خود پاس ناموس غباری داشتم
1 نوگرفتار تو و دیرینه آزاد خودم وه چه خوش بودی که بودی ذوق بهباد خودم
2 معنی بیگانه خویشم، تکلف بر طرف چون مه نو مصرع تاریخ ایجاد خودم
3 جوهر اندیشه دلخون گشتنی در کار داشت غازه رخساره حسن خداداد خودم
4 از بهار رفته درس رنگ و بو دارم هنوز در غمت خاطر فریب جان ناشاد خودم
1 این چه شورست که از شوق تو در سر دارم؟ دل پروانه و تمکین سمندر دارم
2 آهم از پرده دل بی تو شرر می بیزد شیشه لبریز می و سینه پر آذر دارم
3 ای متاع دو جهان رنگ به عرض آورده هان صلایی که ازین جمله دلی بردارم
4 من و پشتی که به خورشید قیامت گرم ست تکیه بر داوری عرصه محشر دارم