آثار غالب دهلوی

صفحه 25 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 تن بر کرانه ضایع دل در میانه غافل چون غرقه ای که ماند رختش به سوی ساحل

2 داغم به شعله زایی انداز برق خاطف سعیم به نارسایی پرواز مرغ بسمل

3 ذوق شهادتم را دست قضا به حنا سیر سعادتم را پای ستاره در گل

4 اندیشه را سراسر حشری ست در برابر نظاره را دمادم برقی ست در مقابل

1 گفتم ز شادی نبودم گنجیدن آسان در بغل تنگم کشید از سادگی در وصل جانان در بغل

2 نازم خطر ورزیدنش وان هرزه دل لرزیدنش چینی به بازی بر جبین دستی به دستان در بغل

3 آه از تنک پیراهنی کافزون شدش تردامنی تا خوی برون داد از حیا گردید عریان در بغل

4 دانش به می درباخته خود را ز من نشناخته رخ در کنارم ساخته از شرم پنهان در بغل

1 داریم در هوای تو مستی به بوی گل ما راست باده ای که تو نوشی به روی گل

2 اندازه سنج رشکم و ترسم ز انتقام پوشم ز شمع چشم و نبینم به سوی گل

3 بر گوشه بساط غریبست و آشناست گلبن دیار گل بود و شاخ کوی گل

4 اندیشه را به نیم ادا می توان فریفت خون کن دلی که از تو کند آرزوی گل

1 نه مرا دولت دنیا نه مرا اجر جمیل نه چو نمرود توانا نه شکیبا چو خلیل

2 با رقیبان کف ساقی به می ناب کریم با غریبان لب جیحون به دمی آب بخیل

3 بنه و بار به شبگیر درافگنده به راه آن که دانست سراسیمگی صبح رحیل

4 هان و هان ای گهرین پاره سیمین ساعد کز دم تیغ بلیسی به زبان خون قتیل

1 هم به عالم ز اهل عالم بر کنار افتاده‌ام چون امام سبحه بیرون از شمار افتاده‌ام

2 ریزم از وصف رخت گل را شرر در پیرهن آتش رشکم به جان نوبهار افتاده‌ام

3 می‌فشانم بال و در بند رهایی نیستم طایر شوقم به دام انتظار افتاده‌ام

4 کار و بار موج با بحر است خودداری مجوی در شکست خویشتن بی‌اختیار افتاده‌ام

1 بود بدگو ساده با خود هم‌زبانش کرده‌ام از وفا آزردنت خاطرنشانش کرده‌ام

2 بر امید آن که اختر در گذر باشد مگر هرزه می‌گویم که بر خود مهربانش کرده‌ام

3 گوشه چشمش به بزم دلربایان با من است وقت من خوش باد کز خود بدگمانش کرده‌ام

4 جان به تاراج نگاهی دادن از عجزم شمرد آن که منع ربط دامن با میانش کرده‌ام

1 دیدم آن هنگامه، بیجا خوف محشر داشتم خود همان شورست کاندر زیست در سر داشتم

2 طول روز محشر و تاب مهر ذوقی بود و بس جلوه برقی در ابر دامن تر داشتم

3 تا چه سنجم دوزخ و کوثر که من نیز این چنین آتشی در سینه و آبی به ساغر داشتم

4 دوش بر من عرض کردند آنچه در کونین بود زان همه کالای رنگارنگ دل برداشتم

1 یاد باد آن روزگاران کاعتباری داشتم آه آتشناک و چشم اشکباری داشتم

2 آفتاب روز رستاخیز یادم می دهد کاندران عالم نظر بر تابساری داشتم

3 تا کدامین جلوه زان کافر ادا می خواستم؟ کز هجوم شوق در وصل انتظاری داشتم

4 ترکتاز صرصر شوق توام از جا ربود ور نه با خود پاس ناموس غباری داشتم

1 نوگرفتار تو و دیرینه آزاد خودم وه چه خوش بودی که بودی ذوق بهباد خودم

2 معنی بیگانه خویشم، تکلف بر طرف چون مه نو مصرع تاریخ ایجاد خودم

3 جوهر اندیشه دلخون گشتنی در کار داشت غازه رخساره حسن خداداد خودم

4 از بهار رفته درس رنگ و بو دارم هنوز در غمت خاطر فریب جان ناشاد خودم

1 این چه شورست که از شوق تو در سر دارم؟ دل پروانه و تمکین سمندر دارم

2 آهم از پرده دل بی تو شرر می بیزد شیشه لبریز می و سینه پر آذر دارم

3 ای متاع دو جهان رنگ به عرض آورده هان صلایی که ازین جمله دلی بردارم

4 من و پشتی که به خورشید قیامت گرم ست تکیه بر داوری عرصه محشر دارم

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی