آثار غالب دهلوی

صفحه 27 از 34
34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی

غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی

1 بیا که قاعده آسمان بگردانیم قضا به گردش رطل گران بگردانیم

2 ز چشم و دل به تماشا تمتع اندوزیم ز جان و تن به مدارا زیان بگردانیم

3 به گوشه ای بنشینیم و در فراز کنیم به کوچه بر سر ره پاسبان بگردانیم

4 اگر ز شحنه بود گیر و دار نندیشیم وگر ز شاه رسد ارمغان بگردانیم

1 بی خویشتن عنان نگاهش گرفته ایم از خود گذشته و سر راهش گرفته ایم

2 دل با حریف ساخته و ما ز سادگی بر مدعای خویش گواهش گرفته ایم

3 آوارگی سپرده به ما قهرمان شوق ما همتی ز گرد سپاهش گرفته ایم

4 از چشم ما خیال تو بیرون نمی رود گویی به دام تار نگاهش گرفته ایم

1 تا به کی صرف رضاجویی دل‌ها باشم فرصتم باد کزین پس همه خود را باشم

2 گاه‌گاه از نظرم مست و غزل‌خوان بگذر ور نه بر عهده من نیست که رسوا باشم

3 سخت جانان تو در پاس غم استاد خودند شرر از من نجهد گر رگ خارا باشم

4 با دل چون تو ستم‌پیشه داورنشناس چه کنم گر همه اندیشه فردا باشم؟

1 ز من حذر نکنی گر لباس دین دارم نهفته کافرم و بت در آستین دارم

2 زمردین نبود خاتم گدا دریاب که خود چه زهر بود کان ته نگین دارم

3 اگر به طالع من سوخت خرمنم چه عجب؟ عجب ز قسمت یک شهر خوشه چین دارم

4 نشسته ام به گدایی به شاهراه و هنوز هزار دزد به هر گوشه در کمین دارم

1 چون شمع رود شب همه شب دود ز سرمان زین گونه کرا روز به سر رفت؟ مگرمان

2 آذر بپرستیم و رخ از شعله نتابیم ای خوانده به سوی خود ازین راهگذرمان

3 در عشق تو ضرب المثل راهروانیم بگذار به ره خفته و از بیشه مبرمان

4 از بی خردی کوی ترا خلد شمردیم چونست که در کوی تو ره نیست دگرمان

1 هر که را بینی ز می بیخود، ثنایش می نویس بهر دفع فتنه حرزی از برایش می نویس

2 ای رقم سنج یمین دوست بیکاری چرا خود سپاس دست خنجر آزمایش می نویس

3 آنچه همدم هر شب غم بر سرم می بگذرد هر سحر یکسر به دیوار سرایش می نویس

4 گر همین دیو و غریو و رنگ و نیرنگست و بس هر کجا شیخی ست کافر ماجرایش می نویس

1 هنگام بوسه بر لب جانان خورم دریغ در تشنگی به چشمه حیوان خورم دریغ

2 آن ساده روستایی شهر محبتم کز پیچ و خم به زلف پریشان خورم دریغ

3 در رشکم از صلا و ملالم ز دورباش بر خوان وصل و نعمت الوان خورم دریغ

4 خواهم ز بهر لذت آزار زندگی بر دل بلا فشانم و بر جان خورم دریغ

1 چه غم ار به جد گرفتی ز من احتراز کردن؟ نتوان گرفت از من به گذشته ناز کردن

2 نگهت به موشکافی ز فریب رم نخوردن نفسم به دام بافی ز سخن دراز کردن

3 تو و در کنار شوقم گره از جبین گشودن من و بر رخ دو عالم در دل فراز کردن

4 مژه را ز خونفشانی به دل ست همزبانی که شماردم به دامن ستم گداز کردن

1 رفت بر ما آنچه خود ما خواستیم وایه از سلطان به غوغا خواستیم

2 دیگران شستند رخت خویش و ما تری دامن ز دریا خواستیم

3 دانش و گنجینه پنداری یکی ست حق نهان داد آنچه پیدا خواستیم

4 چون به خواهش کارها کردند راست خویش را سرمست و رسوا خواستیم

1 زهی باغ و بهار جان فشانان غمت چشم و چراغ رازدانان

2 به صورت اوستاد دلفریبان به معنی قبله نامهربانان

3 چمن کوی ترا از ره نشینان ختن موی ترا از بادخوانان

4 بلایت چهره با مشکینه مویان ادایت چیره بر نازک میانان

آثار غالب دهلوی

34 اثر از غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی در سایت شعرنوش جمع آوری شده است. برای پیدا کردن شعر مورد نظر می توانید در این صفحه یا در صفحه های دیگر غزلیات در دیوان اشعار غالب دهلوی شعر مورد نظر پیدا کنید.
صفحه بعدی
صفحه قبلی