1 خوش آن که دمی با تو کنم سیر چمن من پر کنم از اشک و تو از گل دامن
2 ما را نبود رقیب در پیرامن من باشم و تو باشی و تو باشی و من
1 تا سلسله عاشقی ما برپاست دام دل ما مقید بند بلاست
2 یکدم ز بلای عاشقی دور نه ایم گویا که بلای عاشقی عاشق ماست
1 نقاش ازل که صورت یار کشید نقش و خال و زلف و رخسار کشید
2 از بهر ظهور معنی آن صورت را بر دیده طالبان دیدار کشید
1 عمریست ترا عزیز طبعیست لطیف بر خود منما قید جهان را تکلیف
2 آن کن که رضاییست درو ایزد را مگذار که ضایع شود اوقات شریف
1 از سخت دلی بر دل این محنت کش آتش زده با قول رقیب آن مهوش
2 گویا که رقیب است پی سوختنم سنگی که برآورد ز آهن آتش
1 ای بر دل زارم از تو آزار لذیذ وز لعل لبت تلخی گفتار لذیذ
2 زهریست نگاه تو بغایت مهلک شهدیست تکلم تو بسیار لذیذ
1 آمد دم آنکه جنبش باد بهار گل را فکند پرده سبز از رخسار
2 در بزم چمن شمع برافروزد گل پروانه شمع گل شود بلبل زار
1 ماییم که نیست هیچ کس همدم ما ما در غم کس نه ایم و کس در غم ما
2 نی ما خبر از مردم عالم داریم نی مردم عالم خبر از عالم ما
1 ای ریخته خونم بدو چشم خونریز ناکرده ز خون ناحق من پرهیز
2 تیز از دل سخت گشته تیغ مژه ات تیغیست بلی ز سنگ می گردد تیز
1 جمعی که درین بساط هستند همه از باده جام جهل مستند همه
2 هر یک غرضی را بت خود ساخته اند اینست سخن که بت پرستند همه