1
بیا ساقی آن جوهر بی بدل
که در نشاه اوست فیض ازل
2
بمن ده که فیضی رساند مرا
دهد ذوقی از من ستاند مرا
3
بیا ساقی آن ساغر پر شراب
نگین مرصع بیاقوت ناب
4
بمن ده که من هم بآن لعل تر
مرصع کنم چهره همچو زر
5
بیا ساقی آن مایه عز و جاه
که درویش را می کند پادشاه
6
بده تا ندانم من بی نوا
که فرق از گدا چیست تا پادشاه
7
چو ذوقی رساندی ز می بر دلم
بجام ششم گرم کن محفلم
8
که ذوق از ششم نشأه گیرد کمال
دلیری کند دل باظهار حال