1 از سیمبران وفا ندیدم هرگز وز باغ وفا گلی نچیدم هرگز
2 با آنکه کشیده ام همه عمر جفا از کوی وفا پا نکشیدم هرگز
1 ای نخل ریاض کامرانی قلمت خضر ره روشنی سواد رقمت
2 امید که دیده رمد دیده ما روشن شود از سرمه خاک قدمت
1 ای فیض هدایتت مرا هادی راه دایم تو ز حال من به از من آگاه
2 شادم که دم سوآل و تقریر گناه تو صاحب دعوی تو قاضی تو گواه
1 مشتاق وصال تو کسی نیست که نیست حیران جمال تو کسی نیست که نیست
2 بد حال ز حال تو کسی نیست که نیست خالی ز خیال تو کسی نیست که نیست
1 ای شیفته عشق تو جان و دل ما آمیخته شوق تو آب و گل ما
2 خاک سر کویت همه جا منزل ما ذوق غم عشقت همه دم حاصل ما
1 آن ماه که نور چشم اهل نظر است هر لحظه بصورت دگر جلوه گر است
2 مشکل که بیک حال بماند عاشق معشوق که هر زمان بشکلی دگر است
1 هر دل که غم عشق نهان است درو لذتهای همه جهان است درو
2 جسمی که درو نیست دل غمزده قبریست که مرده نهان است درو
1 هر دم بدلم فرخ بتی می آرد کارم ز بتان رواج و رونق دارد
2 جز عاشقی بتان نخواهم ورزید فکرم اینست گر خدا بگذارد
1 چون کلک ازل زد رقم نقش نگار بر پرده چشم من ز لوح رخ یار
2 خال رخ یار و مردم چشم مرا انگیخت ز یک سیاهی و یک پرگار
1 داری همه شب دیده بیدار ای شمع وز سوز جگر چشم گهربار ای شمع
2 می سوزی و می گذاری و می گریی گویا که چو من جدایی از یار ای شمع