1 تا چند مرا آتش دل تاب دهد رخت طربم بسیل خوناب دهد
2 ساقی چه شود بر آتشم ریزد آب یک جرعه مرا ز باده ناب دهد
1 فریاد که دور فلک شعبده باز کردست بروی ما در شعبده باز
2 هر شعبده اش ز حیله خالی نیست تا چیست مراد او درین شعبده باز
1 ابنای زمان که در جهانند همه از جور زمانه در فغانند همه
2 هر یک به هوس عاشق کاری شده است بی عشق نیند عاشقانند همه
1 گر اهل دلی بده رضایی بقضا از دایره رضا منه بیرون پا
2 دریاب که دارد عدد لفظ رضا یمن و شرف هزار و یک نام خدا
1 عاشق همه دم زار و حزین می باشد سودا زده و بی دل و دین می باشد
2 ای دل مکش اندوه ز بسیاری غم خوش باش که عاشقی چنین می باشد
1 با دیده اشکبار باید عاشق سرگشته روزگار باید عاشق
2 آسوده دلی طریقه معشوق است آشفته و بی قرار باید عاشق
1 ای حلم تو طالب رضای همه کس حاصل شده از تو مدعای همه کس
2 شد بر همه کس فرض دعای تو که هست در ضمن دعای تو دعای همه کس
1 گر طالب آرام دلی کام مجو ور کام طلب می کنی آرام مجو
2 دامیست جهان تو مرغی افتاده بدام آرام دل و کام درین دام مجو
1 یارم گره از کار بافغان نگشاد دلدار مراد من بفریاد نداد
2 افغان که باو نکرد افغان اثری فریاد که کارگر نیامد فریاد
1 ای معرفتت وسیله خلقت ما لطف تو خمیر مایه طینت ما
2 لازم شده طاعت تو بر ذمت ما با آنکه تو بی نیازی از طاعت ما