1 چون لاله پریرم آتشی در دل بود دی داد نوید سنبلت باد درود
2 امروز برو آب زن ای گل بگذار فردا چو بنفشه خیزد از خاکم دود
1 عاشق همه دم زار و حزین می باشد سودا زده و بی دل و دین می باشد
2 ای دل مکش اندوه ز بسیاری غم خوش باش که عاشقی چنین می باشد
1 سادات که نور دیده و تاج سرند با فضل و نسب زبده نوع بشرند
2 باید که ز راه راست بیرون نروند چون امت جد خویش را راهبرند
1 سید باید چنان که باید باشد در سیرت و صورت اب و جد باشد
2 هر بد فعلی که فعل او بد باشد حاشا که ز اولاد محمد باشد
1 جانانه بچشم ما در اطوار وجود هر لحظه بصورت دگر جلوه نمود
2 در پرده اشکال و صور پرده نشین تحقیق چو کردیم یکی بیش نبود
1 نقاش ازل که صورت یار کشید نقش و خال و زلف و رخسار کشید
2 از بهر ظهور معنی آن صورت را بر دیده طالبان دیدار کشید
1 تا چند مرا آتش دل تاب دهد رخت طربم بسیل خوناب دهد
2 ساقی چه شود بر آتشم ریزد آب یک جرعه مرا ز باده ناب دهد
1 هر چند که خواستیم از دوست مراد بر وعده در امید بر ما نگشاد
2 در دهر بسازیم بمحنت امروز چون وعده راحت بقیامت افتاد
1 ای بر دل زارم از تو آزار لذیذ وز لعل لبت تلخی گفتار لذیذ
2 زهریست نگاه تو بغایت مهلک شهدیست تکلم تو بسیار لذیذ
1 آمد دم آنکه جنبش باد بهار گل را فکند پرده سبز از رخسار
2 در بزم چمن شمع برافروزد گل پروانه شمع گل شود بلبل زار