1 هر چند که خواستیم از دوست مراد بر وعده در امید بر ما نگشاد
2 در دهر بسازیم بمحنت امروز چون وعده راحت بقیامت افتاد
1 سادات که نور دیده و تاج سرند با فضل و نسب زبده نوع بشرند
2 باید که ز راه راست بیرون نروند چون امت جد خویش را راهبرند
1 عمریست که از بنفشه و سنبل باغ دادست مرا دولت وصل تو فراغ
2 روشن شده از نظاره چشم تو چشم تر گشته ببوی چین زلف تو دماغ
1 ای ملک تو فارغ از شریک و وارث و آن ملک همین قدیم و باقی حادث
2 جز ذات قدیم تو ندارد مطلق تکوین مکونات عالم باعث
1 ز اشکم غم یار می توان کرد قیاس آتش ز شرار می توان کرد قیاس
2 داغ دل پنهان جگر سوز مرا از ناله زار می توان کرد قیاس
1 ای در دل ما ز ذوق قرب تو نشاط علم تو محیط هستی ماست محاط
2 فرمان تو کارخانه فطرت را هر لحظه برنگی دگر افکند بساط
1 حکم ازلم اسیر رفتار تو کرد حیران لب و واله گفتار تو کرد
2 آیا چه دهد جواب من روز جزا آن کس که مرا چنین گرفتار تو کرد
1 گل خرگه سبزه غنچه زد در گلزار شد سیم شکوفه بر سر سبزه نثار
2 سر از لب جویبار زد سبزه تر ز آیینه آب بر طرف شد زنگار
1 هر سبزه تر که سر زدست از دل خاک نوک مژه ایست از تحسر نمناک
2 گویا که شده خاک اسیران زمین گریان ز غمی که دیده اند از افلاک
1 در پرده شدی پرده فتاد از کارم خون گشت روان و چشم گوهر بارم
2 بگداخت تنم سوخت دل افگارم دریاب و گرنه می کشد غم زارم