1 بخرام که بینم قد رعنای ترا نظاره کنم چهره زیبای ترا
2 مستانه بپای تو نهم هر دم سر بر دیده کشم خاک کف پای ترا
1 سودای سر زلف تو دارم همه شب اینست سبب که بی قرارم همه شب
2 چون شمع بیاد مهر رویت تا صبح می سوزد دل در انتظارم همه شب
1 کام دل زار ما روا کن یارب توفیق سخن نصیب ما کن یارب
2 ما را به ازین سخن سرا کن یارب گویا بثنای مصطفا کن یارب
1 آن راهنمای عجم و ترک و عرب کز مشرب اوست دعوی هر مذهب
2 قدر همه را گر چه ادب نیست سبب از رؤیت اوست رفعت قدر ادب
1 نگشاد بپرسش من آن دلبر لب کام دل من نداد آن شکر لب
2 مقصود نشد میسر از دولت وصل وز شوق رسید دل بجان جان بر لب
1 آیین وفا ز ماه رویان مطلب آسودگی از عربده جویان مطلب
2 رسم بدی از بدان طمع دار ولی آثار نکویی ز نکویان مطلب
1 ای دل اگرت هوای این درگاه است بگذر ز وجود خود که سد راه است
2 نفی خود و اثبات خدا باید کرد این معنی لا اله الاالله است
1 حسنت که ز کاکل علم افراشته است مویی ز کمال لطف نگذاشته است
2 معلوم شد ای ماه که در قسمت حسن قسام ازل با تو نظر داشته است
1 آن شوخ که دل خراب نظاره اوست چشمم حیران ماه رخساره اوست
2 با مه مکنید نسبت ماه رخش مه نیز ز عاشقان آواره اوست
1 مشتاق وصال تو کسی نیست که نیست حیران جمال تو کسی نیست که نیست
2 بد حال ز حال تو کسی نیست که نیست خالی ز خیال تو کسی نیست که نیست