1 آسوده کربلا بهر فعل که هست گر خاک شود نمی شود قدرش پست
2 بر می دارند و سبحه اش می سازند می گردانند از شرف دست بدست
1 ای مشک اسیر گیسوی خم بخمت عنبر مسکین خط مشکین رقمت
2 سر تا قدمت تمام حسنست و جمال سر تا قدمم فدای سر تا قدمت
1 ای نخل ریاض کامرانی قلمت خضر ره روشنی سواد رقمت
2 امید که دیده رمد دیده ما روشن شود از سرمه خاک قدمت
1 عمرم بطلب کاری صانع بگذشت در حیرت آثار صنایع بگذشت
2 گر عمر گذشت نیست افسوس مرا افسوس ز عمریست که ضایع بگذشت
1 گر یار جفاکار و گر عربده جوست خوش باش که هر چه آید از یار نکوست
2 گر درد دلی رسد بعاشق از دوست سهل است چو درمان دل آخر هم از اوست
1 هر دلبر پر جفا که در عالم هست از روی وفاست ناصح عاشق مست
2 در منع هوا رسم جفا عاشق را کافیست ز دلبران نصیحت پیوست
1 تا سلسله عاشقی ما برپاست دام دل ما مقید بند بلاست
2 یکدم ز بلای عاشقی دور نه ایم گویا که بلای عاشقی عاشق ماست
1 انجام وجود اهل عالم عدم است پایان سرور و راحت و ذوق غم است
2 بسیار مکش در طلب راحت رنج کین جنس بسی عزیز و بسیار کم است
1 کار دلم از عشق تو انجام نیافت جانم بلب آمد از لبت کام نیافت
2 در عشق تو نیست مبتلایی که چو من هرگز راحت ندید و آرام نیافت
1 دنیا نه مقام ذوق و عیش و طرب است عیش و طرب و ذوق درو بس عجب است
2 هرگز نرسیدست بمطلوب کسی هرکس که دروست در مقام طلب است