تن که از تیر تو چون زنجیر از فضولی بغدادی غزل 73
1. تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست
تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است
...
1. تن که از تیر تو چون زنجیر روزن روزنست
تا شدم دیوانه عشق تو زنجیر من است
...
1. در هجر یار حال دل زار مشکل است
زین حال واقف ار نشود یار مشکل است
...
1. مه من شام غمت را سحری پیدا نیست
آه ازین غم که ز مهرت اثری پیدا نیست
...
1. ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت
پرده دیده سراپرده خاک قدمت
...
1. هر زمان حال من از عشق تو دیگرگون است
بتو چون شرح کنم حال چه گویم چون است
...
1. شده ام بسته گیسوی شکن پر شکنت
مکش ای گل که بگردن نفتد خون منت
...
1. بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست
پری وشی که ز دست توام رهاند نیست
...
1. گل بباغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت
خارها در زیر پهلو داشت آرامی نیافت
...
1. گر نقابی نبود مهر رخش را غم نیست
تاب رخساره او هم ز نقابی کم نیست
...
1. بگل خطت چو نقابی ز مشک ناب انداخت
هزار شاهد فتنه ز رخ نقاب انداخت
...
1. از جان بدود دل غم خالت برون نرفت
وز دیده این سواد بسیلاب خون نرفت
...