دی شنیدم جانب گلشن گذار از فضولی بغدادی غزل 370
1. دی شنیدم جانب گلشن گذار افکنده ای
در گل از رشک رخت صد خار خار افکنده ای
...
1. دی شنیدم جانب گلشن گذار افکنده ای
در گل از رشک رخت صد خار خار افکنده ای
...
1. شد دلم صد پاره و چون لاله بر هر پارهای
سوختم داغی ز عشق آتشینرخسارهای
...
1. شانه ای گل بخم طره طرار منه
بستر راحت دلهاست درو خار منه
...
1. سرم خاکیست بعد از رفتنت در رهگذر مانده
نه چشمانند بر خاک از قدمهایت اثر مانده
...
1. با منی اما چه حاصل سوی من مایل نهای
در دلی اما چه سود آگه ز حال دل نهای
...
1. ما را هلاک غمزه خونریز کرده ای
تیغی عجب بکشتن من تیز کرده ای
...
1. قد برافراخته آفت جانی شده ای
رخ برافروخته آشوب جهانی شده ای
...
1. به دردم یارب آن بیدرد درمان میکند یا نه
گرفتارم به دردی چارهٔ آن میکند یا نه
...
1. من چه کردم که مرا از نظر انداخته
نظر لطف بجای دگر انداخته
...
1. غیر از درت پناه نداریم یا نبی
جز تو امیدگاه نداریم یا نبی
...
1. ای که تا یار منی در پی آزار منی
کشم آزار ترا چون نکشم یار منی
...
1. نه چندانم ضعیف از دوری خورشید رخساری
که تاب آرم گر افتد سایه بر من ز دیواری
...