پنهان غم دلم ز تو ای جان از فضولی بغدادی غزل 323
1. پنهان غم دلم ز تو ای جان نمی کنم
من عاشق توام ز تو پنهان نمی کنم
...
1. پنهان غم دلم ز تو ای جان نمی کنم
من عاشق توام ز تو پنهان نمی کنم
...
1. پیش او با ناله اظهار غم دل کردهام
چون ننالم کام دل از ناله حاصل کردهام
...
1. ای شمع که شد سوخته عشق تو جانم
روشن شده باشد بتو هم سوز نهانم
...
1. ای لعل سخن گوی تو کام دل زارم
وقتست که کام دل از آن لعل بر آرم
...
1. ما ترک دیدن رخ زیبا نمی کنیم
کاری که هیچ کس نکند ما نمی کنیم
...
1. دل بصد عقد بجعد سر زلفت بستم
شکر الله ز غم گم شدن او رستم
...
1. چرا نگاه بدور رخت بماه کنم
که چون نگاه کنی بر زمین نگاه کنم
...
1. تا کی اسیر سلسله غم شود دلم
پر غم از آن دو گیسوی پر خم شود دلم
...
1. نی همین سرگرم سودای بتان تنها منم
هر که باشد عشق می ورزد همین رسوا منم
...
1. گوش بر قول رقیبان بداندیش مکن
جور بر عاشق سودا زده خویش مکن
...
1. اسیر دام زلفم کرده بر گرد سرگردان
چو گردانیده سرگشته ام سرگشته تر گردان
...
1. چشمی بگشا سوی من و زاری من بین
در دام غم عشق گرفتاری من بین
...