باز در دل ز غم عشق ملالی از فضولی بغدادی غزل 311
1. باز در دل ز غم عشق ملالی دارم
چه دهم شرح چه گویم که چه حالی دارم
...
1. باز در دل ز غم عشق ملالی دارم
چه دهم شرح چه گویم که چه حالی دارم
...
1. ز سیر سایه همراه تو ای مه رشکها بردم
برای دیدنت گر چشم هم می داشت می مردم
...
1. گهی که در غم آن گلعذار می گریم
بصورت ناله چو ابر بهار می گریم
...
1. در دل الم از غنچه خندان تو دارم
در دیده نم از لعل درافشان تو دارم
...
1. گشت صد پاره بشمشیر جفای تو تنم
گل صد برگ بهار غم عشق تو منم
...
1. دمی بی عشق خوبان پری رخسار چون باشم
بعالم بهر کاری آمدم بی کار چون باشم
...
1. عهد کردم که دیگر بیهده کاری نکنم
سوی خوبان جفا پیشه گذاری نکنم
...
1. آزارها ز یار جفا کار می کشم
تا کار او جفاست من آزار می کشم
...
1. گر چشم برخسار تو صد بار گشادم
هر بار دو صد سیل برخسار گشادم
...
1. گهی که بر گل روی تو چشم تر بگشایم
هزار سیل ز خونابه جگر بگشایم
...
1. جفاکار است و خونریز آن بت بیدرد میدانم
ز رنگ کار او با من چه خواهد کرد میدانم
...
1. چیست جرم من که باز از چشم یار افتادهام
معتبر بودم ز چشم اعتبار افتادهام
...