گرد گلت کشید ز عنبر حصار از فضولی بغدادی غزل 227
1. گرد گلت کشید ز عنبر حصار خط
شد شاهد جمال ترا پرده دار خط
...
1. گرد گلت کشید ز عنبر حصار خط
شد شاهد جمال ترا پرده دار خط
...
1. به رندان از جهنم میدهد دایم خبر واعظ
مگر مطلق ندیده در جهان جای دگر واعظ
...
1. سر می کند همیشه فدا بهر یار شمع
دارد درین روش قدم استوار شمع
...
1. گر نه در دل مهر آن روی چو مه دارد چراغ
چیست این سوزی که شبهای سیه دارد چراغ
...
1. گشت محرم در حریم وصل جانانم چراغ
آتشی از رشک زد در رشته جانم چراغ
...
1. به خود نگذاشتم دامان آن چابکسوار از کف
مرا بربود جولانش عنان اختیار از کف
...
1. قد کشیدی دیده ام تیر بلا را شد هدف
جلوه کردی عنان اختیارم شد ز کف
...
1. گر ترا هست دلا در ره غم میل رفیق
بطلب جام شفق گون که رفیقست شفیق
...
1. باغ حسن از گل رخسار تو دارد رونق
کشور عشق بتیغ مژه ات یافت نسق
...
1. در ره عشق بتانست رفیقم توفیق
غیر توفیق درین راه مرا نیست رفیق
...
1. یارست فارغ از من و من بی قرار عشق
کار منست ناله و اینست کار عشق
...
1. بود درد دل از سودای عشقت حاصل عاشق
چه حاصل چون نه آگاه از درد دل عاشق
...