1 بی وجه نمی گریم گریه سببی دارد بر حال دلم گریان حال عجبی دارد
2 آن شوخ کمان ابرو با من نزند حرفی افکند بابرو چین گویا غضبی دارد
3 تا زنده بود هرگز از جان نکشد منت هرکس که بدل ذوقی از نوش لبی دارد
4 جنت طلبد زاهد ما روضه کویت را از بخت بقدر خود هرکس طلبی دارد
1 چیده ایم از اختلاط خلق دامان هوس نه کسی پروای ما دارد نه ما پروای کس
2 عاشقان دارند شوق گلرخان نه زاهدان گل به بلبل می زند آتش نه در هر خار و خس
3 مردم چشمم ز مژگان اشک می ریزد ولی آب دریا کم نمی گردد بمنقار مگس
4 عزلتی دارم که در خلوت سرای بی کسی با مسیحا هم نمی خواهم که باشم همنفس
1 هردم از شوق لب لعلت دلم خون میشود صورت حالم ز خون دل دگرگون میشود
2 تا خطش سر زد ز رخ شد روز غم بر من دراز موسمی کش روز میکاهد شب افزون میشود
3 گر حذر داری ز دود آه من حرفی بگو چاره دفع گزند مار ز افسون میشود
4 جلوه حسنست مواج کمال عاشقی هر کرا لیلی نگاهی کرد مجنون میشود
1 بر جان ما جفای نکویان ز حد گذشت اوقات ما میانه این قوم بد گذشت
2 سوز و گداز شمع ز رشک جمال تست رست از همه عذاب کسی کز حسد گذشت
3 نشمرد از سکان خودم هیچ دلبری بر من ز دلبران ستم بی عدد گذشت
4 در خون نشست مردم چشمم ز آرزو هر گه که در خیال من آن خال و خد گذشت
1 سایه ات را متصل ذوق وصالت حاصل است نیست دور از دولتی اما چه حاصل غافل است
2 حل مشکل نیست مشکل پیش او اما چه سود مشکل خود پیش او اظهار کردن مشکل است
3 پا کشید از چشمه چشمم ز بیم فتنه خواب کین گذرگه مردم خونریز را سرمنزل است
4 گر نماند رازم از غیر تو پنهان دور نیست هست دل پیش تو و رازی که دارم در دل است
1 یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد به ازین چیست که ما را به ازین می خواهد
2 هوس عاشقی آن بت بی باک کند خویش را هر که چون من بی دل و دین می خواهد
3 آهم از چرخ برین می گذرد وه کان تیر هدفی دورتر از چرخ برین می خواهد
4 زیر زین مه نو رخش فلک جلوه گرست شهسواری چو تو در خانه زین می خواهد
1 بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد
2 قضا که عشق توام یاد داد می دانست که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد
3 چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد
4 مپرس حال دل خسته ام طبیب که من ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد
1 ملولم از تو نمی پرسیم که حال تو چیست ملول بهر چه موجب ملال تو چیست
2 خراب شد ز تو حالم چرا نمی پرسی چه حالتست ترا مانع سؤال تو چیست
3 مرا خیال تو و فکر تست در دل زار ترا چه فکر بدل می رسد خیال تو چیست
4 شراب عشق تو مدهوش کرده است مرا چه آگهم که فراق تو یا وصال تو چیست
1 دوشم انیس خلوت گرمابه یار شد هر موی بر تنم مژه اشکبار شد
2 آب حیات من بزمین قطره قطره ریخت صرف ره محبت آن گلعذار شد
3 پیکان او که در تن سوزان نهفته بود بگداخته ز هر طرفی آشکار شد
4 جسمم ز تاب شعله شمع جمال تو سر تا قدم پر آبله آبدار شد
1 امید بود که خواهد جفای یارم کشت نکرد یار جفایی در انتظارم کشت
2 نکرد گر چه بهر وعده که کرد وفا هزار شکر که باری امیدوارم کشت
3 هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش اگر چه غمزه شوخش هزار بارم کشت
4 مرا نکشت ز بسیاری جفا اغیار کم التفاتی آن سرو گل عذارم کشت