بر گلویم تیغ ترک تند خوی از فضولی بغدادی غزل 132
1. بر گلویم تیغ ترک تند خوی من رسید
تشنه لب بودم که آبی بر گلوی من رسید
1. بر گلویم تیغ ترک تند خوی من رسید
تشنه لب بودم که آبی بر گلوی من رسید
1. ز من آن مغبچه ترک دل و دین میخواهد
در ره عشق ثباتم به ازین میخواهد
1. بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد
هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد
1. بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد
دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد
1. یار ما را به ازین زار و حزین می خواهد
به ازین چیست که ما را به ازین می خواهد
1. عکس قد او آینه بربود خطا کرد
خود را چو دل ما هدف تیر بلا کرد
1. ندانستم که آن ماه آن چنین راه ستم گیرد
شود سرکش ز پا افتادگان را دست کم گیرد
1. طمع جور دلم زان بت بدخو دارد
ز بتان آنچه دلم می طلبد او دارد
1. خوب می دانم وفا از خود جفا از یار خود
زآنکه او در کار خود خوبست و من در کار خود
1. چو مشاطه بدست آن چین زلف خم بخم گیرد
بچین از رشک دستش نافه را درد شکم گیرد
1. چه عجب گر بدل از تیغ تو بیداد رسد
شیشه را حال چه باشد که بفولاد رسد
1. من که باشم که مرا کوی تو مسکن باشد
خاک کویت همه دم در نظر من باشد