ای مرضهای معاصی ز تو محتاج از فضولی بغدادی غزل 120
1. ای مرضهای معاصی ز تو محتاج علاج
تو شفیع و همه عالم بشفاعت محتاج
...
1. ای مرضهای معاصی ز تو محتاج علاج
تو شفیع و همه عالم بشفاعت محتاج
...
1. کرد درد غیر را دلبر علاج
داد ما را رشک تغییر مزاج
...
1. عکس لبت نمود دلم کرد خون قدح
دردا که کرد سوز درونم فزون قدح
...
1. مرا هرگه که پندی میدهد با چشم تر ناصِح
نهال محنتم را میدهد آب دگر ناصح
...
1. تنگ آمده بجلوه آهم فضای چرخ
خواهد گذشت عاقبت از تنگنای چرخ
...
1. چند منعم کنی از عشق جوانان ای شیخ
نیستم طفل فریبم بود آسان ای شیخ
...
1. کسی در عاشقی از سوی پنهانم خبر دارد
که چون من آتشی در سینه داغی بر جگر دارد
...
1. گره از کار من جز نالهای زار نگشاید
نبندم ناله را ره تا گره از کار نگشاید
...
1. با تو وصلم شب نوروز میسر شده بود
شبم از وصل تو با روز برابر شده بود
...
1. نیست چشم من کزو اشک جگرگون میچکد
بر سرم زخمیست از تیغت کزو خون میچکد
...
1. برخسارت دمی دل دیده خونبار نگشاید
که سیلی از سرشک آن بر رخسار نگشاید
...
1. خوش آن که در نظرم عارض نکوی تو باشد
سواد چشم مرا روشنی ز روی تو باشد
...